مراقبت روان‌شناسی

مراقبت روان‌شناسی

مشروح مقاله‌ها، انتشار دست‌نوشته‌ها و خلاصه‌ی کتاب‌ها پیرامون علم روان‌شناسی

این کتابْ سیلیِ دنیاست، تا بیدار شوی و توانایی‌هایت را کشف کنی، خودت را به فنا ندهی و بهترینِ خودت در زندگی باشی.

تمامِ مدتی که درگیر بگومگو و قضاوت‌های درونی هستی، که البته هیچ‌وقت هم متوقف نخواهند شد، صدایی آرامْ زیرِ گوشَت زمزمه می‌کند: «تو خیلی تنبل و خِرِفتی و اصلاً به‌دردِ هیچ‌کاری نمی‌خوری.» تو حتّی متوجه نیستی چقدر به این زمزمه اعتقاد داری، یا چه‌اندازه تباهت می‌کند. تو فقط تمامِ روز کار می‌کنی تا بَر استرس‌ها و فشارهای روحی‌ات چیره شوی، زندگی‌ات را نجات دهی و اگر نتوانی چرخِ لعنتیِ زندگی را بچرخانی، تن به تسلیم می‌دهی؛ و شاید هرگز به جایی که در زندگی می‌خواستی نرسی.

این کتاب به کسانی اختصاص دارد که آن خودگویی‌های بی‌حاصل را تجربه کرده‌اند. جریانِ بی‌پایانِ شک و بهانه، زندگیِ روزمره را به گند می‌کِشد. این کتابْ سیلیِ دنیاست که بیدارت کند، تا توانایی‌هایت را کشف کنی، خودت را به فنا ندهی و به بهترینِ خودت در زندگی تبدیل شوی.

بیا بحثِ‌مان را از یک جای درست شروع کنیم. دو نوع گفتگو وجود دارد که هر روز با آن درگیری: صحبت با دیگران و حرف‌زدن با خودت. ممکن است از آن دسته افرادی باشی که «حرف‌زدن با خود» را حاشا کنی، البته در واقعیت، مخاطبِ اغلبِ مکالمه‌های روزمره، خودت هستی؛ و از تمامِ این صحبت‌ها در خلوت و انزوای ذهنت لذّت می‌بری.

چه فردی برون‌گرا یا درون‌گرا؛ و چه خلّاق و یا عمل‌گرا باشی، مقدار زیادی از زمانت را برای حرف‌زدن با خودت صرف می‌کنی! تو درحالِ ورزش‌کردن، کارکردن، خوردن، مطالعه‌کردن، نوشتن، قدم‌زدن، پیام‌دادن، گریه‌کردن، بحث‌کردن، مذاکره‌کردن، برنامه‌ریزی‌کردن، دعاکردن، مدیتیشن، حتّی حینِ رابطه‌ی جنسی (و هرچیز دیگری که بگویی)، در ذهنت مشغولِ حرف‌زدن با خودت یا دیگران هستی. بله! حتّی موقعی هم که خوابی این کار را انجام می‌دهی.

حتّی همین الآن هم داری با خودت حرف می‌زنی!

البته نگران نباش! این نشانه‌ی دیوانگی نیست؛ شاید این نشان می‌دهد که همه‌ی ما کمی دیوانگی در وجودِمان هست. به‌هرجهت، همه‌ی ما با خودِمان حرف می‌زنیم، پس بنشین و از این نمایشِ عجیب‌وغریب استقبال کن.

طبقِ تحقیقاتِ انجام شده، روزانه، حدودِ پنجاه هزار فکر از ذهنِ ما می‌گذرد. فکرِ موضوعاتی که با خودت حرفِ‌شان را می‌زنی، یا ترجیح می‌دهی از ذهنت گذر نکنند، یا می‌کوشی بَر آنها غلبه کنی و شکستِ‌شان بدهی. درحالی‌که ما هیچ دخالتی در این‌گونه افکارِ واکنشی و خودکار نداریم، ولی درباره‌ی افکارِ بامعنا و پُراهمیت، اختیارِ زیادی داریم. افکارِ بامعنا بدونِ برنامه‌ریزیِ قبلی بُروز نمی‌کنند. تحقیقاتِ اخیر در علمِ عصب‌شناسی و روان‌شناسی، این نظریه را بیش‌ازپیش به‌اثبات رسانده‌اند که نوعِ مکالمه‌هایی که در طولِ روز درگیرش هستی، تأثیرِ به‌سزایی بَر کیفیتِ زندگی‌ات دارد. پروفسور ویل هارت از دانشگاهِ آلاباما، چهار آزمایش ترتیب داد که شرکت‌کنندگانِ آن، رویدادها و اتّفاق‌های مثبت و منفی یا بی‌اثر را به‌یاد آوردند یا تجربه کردند. آنها متوجه شدند وقتی از افراد، خواسته شد تا اتّفاق‌های بی‌اهمیت را به همان شکلی توصیف کنند که در جریان بود، احساسِ مثبتِ بیشتری در کلامِ‌شان وجود داشت؛ و زمانی که رویدادی منفی را به همان روش تشریح می‌کردند، حالتِ منفیِ بیشتری را تجربه کردند. به‌عبارتِ‌ساده‌تر، طرزِ بیانی که برای تعریف و تفسیرِ شرایطِ خود به‌کار می‌بری، دقیقاً نشان می‌دهد که چگونه به آنها می‌نگری، تجربه‌شان کرده‌ای و چگونه در بطنِ آنها حضور داری؛ و این موضوع به‌طرزِ شگفت‌آوری بَر نحوه‌ی برخورد با زندگی و مواجهه‌ات با مشکلاتِ بزرگ و کوچک تأثیرگذار است.

ارتباطِ بینِ چیزی که به زبان می‌آوری و آنچه احساس می‌کنی، صدها سال است که شناخته شده است. فیلسوفانی مثلِ ویتگنشتاین، هایدگر و گادامر همگی بَر اهمیتِ مفهومِ زبان در زندگی تأکید داشته‌اند. ویتگنشتاین می‌گفت:

... سازگاری و تناسب میانِ افکار و واقعیت را می‌توان در ساختارِ زبان پیدا کرد، همان دستور زبانِ حقیقی‌ست که باید درک شود.

خبر خوب این است که مطالعات و تحقیقات، به‌اثبات رسانده‌اند که خودگویی‌های ذهنیِ مثبت، می‌تواند روحیه‌ی فرد را به‌طورِ چشمگیری بهبود بخشد، اعتمادبه‌نفسش را تقویت کند، بهره‌وری‌اش را افزایش دهد و مزایای خوب دیگری هم به‌همراه داشته باشد؛ خیلی بیشتر از این حرف‌ها. درواقع، برطبقِ شواهد پروفسور هارت و مطالعاتش، این خودگویی‌های مثبت می‌تواند یکی از ارکانِ اصلی و کلیدیِ زندگیِ شاد و موفق باشد.

و خبرِ بد اینکه برعکسش هم صادق است: خودگویی‌های منفی نه‌تنها حال و روزمان را به‌هم می‌زند، حتّی می‌تواند ما را سرگردان یا به‌حالِ خودمان رها کند و می‌تواند کاری کند مشکلاتِ کوچک، بزرگ‌تر به نظر بیایند؛ و حتّی مشکلاتِ دیگری را به‌وجود می‌آورند که قبلاً وجودِ خارجی نداشته‌اند. خبر دسته‌اولی که باید بدانی این است که همین خودگویی‌ها نابودت می‌کند، آن هم از راهی که اصلاً تصوّرش را هم نمی‌کنی.

همه‌ی اینها را در ذهنت داشته باش، تا این موضوع را هم برایت روشن کنم: اگرچه این کتاب درباره‌ی استفاده از زبان درست و مناسب برای بهبودِ کیفیتِ زندگی‌ست، بااین‌همه، به‌هیچ‌وجه پیشنهاد نمی‌دهم که ناگهان روشِ تفکر را تغییر دهی، یا اظهاراتِ شخصی مثبت را شروع کنی. به آن موضوعات به‌اندازه‌ی کافی پرداخته شده است که تا حدودی هم موفق بوده؛ و قطعاً دیگر لازم نیست که در این کتاب سراغِ آنها بروم.

من از تو نمی‌خواهم خودت را یک بَبْرْ فرض کنی؛ و سپس آن حیوانِ خشمگینِ درونت را آزاد کنی. تو قطعاً یک بَبر نیستی. این کتاب ممکن است برای بعضی از افراد مفید باشد و حتّی روش‌هایش هم به بیشترِ افراد جواب بدهد، امّا من خودم غرورِ اسکاتلندی بی‌نهایتی دارم. اگر دستِ من باشد؛ و کسی از من بخواهد که این توصیه‌ها را عملی کنم، مانند این است که چیزِ مزخرفی را به‌زور به خوردم بدهند. ممنونم نمی‌خواهم! ممنونم!

از تمامِ «بچه‌مثبت‌ها» عذرخواهی می‌کنم، چون قرار است در این کتاب به مسائل دیگری بپردازم که با کتاب‌های روان‌شناسیِ کلیشه‌ای متفاوت است؛ و اساساً در مسیرِ دیگری‌ست. این کتاب مثلِ کسی‌ست که بی‌نهایت دلسوزِ توست و می‌خواهد کمکت کند تا استعدادهایت شکوفا شود.

درباره‌ی نویسنده

دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی · 1402/9/6 14:28 ·

گری‌جان بیشاپ در گلاسگوی اسکاتلند متولد و بزرگ شد؛ و در سالِ ۱۹۹۷ به ایالات متحده‌ی آمریکا رفت. مسیرِ مطالعاتی‌اش را در جهانِ توسعه‌ی شخصی، مخصوصاً در هستی‌شناسی و پدیده‌شناسی یافت؛ قبل از اینکه مدیربرنامه‌ی اصلی یکی از شرکت‌های مهمِ همین حوزه در دنیا شود. سال‌های متمادی در این عرصه به مطالعه و تحقیق پرداخت. پس از چند سال که این برنامه موجبِ رفاهِ حالِ مردمِ بسیاری شد؛ و پس از اقتباس از فلاسفه‌ای همچون مارتین هایدگر، هانس گئورگ گادامر و ادموند هوسِرِل، او بِرَندِ شخصیِ خود را با نام «فلسفه‌ی محلی» ایجاد کرد. تعهدِ همیشگیِ او به تغییرِ توانایی مردم برای اِعمالِ تغییرِ واقعی در زندگی‌های آنها، همیشه و همه‌جا انگیزه‌ی راهش بود. روشِ او ساده و بدون دنگ‌وفنگ است، که همین موجب شده است، هر روز بر پیروانش اضافه شود و کتابش کاربردی جهانی و همگانی داشته باشد. گری کنارِ همسر و سه پسرش در فلوریدا زندگی می‌کند.

راه‌های تماس:

  • garyjohnbishop@
  • garyjohnbishop.com

سپاسگزاری

دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی · 1402/9/6 14:07 ·

این کتاب را به خواهرانم: پائولا، الیزابت و ساندرا؛ مادرم، آگنز؛ و پدرم، پاتریک؛ تقدیم می‌کنم. ما باهم بزرگ شدیم، گریه کردیم، مقاومت کردیم و جنگیدیم. من با کمکِ شما به اینجا رسیده‌ام.

من از تمامیِ آسیب‌دیدگان و درماندگان، مادران مجرد و پدران بی‌کار، رؤیابافان و تازه‌کاران سپاسگزارم. من از خودِ شما هستم و شما می‌توانید به موفقیت برسید.

خودت را به فنا نده

دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی · 1402/9/6 13:52 ·

تمام مدتی که درگیرِ بگومگو و قضاوت‌های درونی هستی، که البته هیچ‌وقت هم متوقف نخواهند شد، صدایی آرامْ زیرِ گوشَت زمزمه می‌کند: ((خیلی تنبل و خِرِفتی و اصلاً به‌دردِ هیچ‌کاری نمی‌خوری.)) تو حتّی متوجه نیستی چقدر به این زمزمه اعتقاد داری، یا چه‌اندازه تباهت می‌کند. تو فقط تمامِ روز کار می‌کنی تا بر استرس‌ها و فشارهای روحی‌ات چیره شوی، زندگی‌ات را نجات دهی؛ و اگر نتوانی چرخِ لعنتیِ زندگی را بچرخانی، تن به تسلیم می‌دهی و شاید هرگز به جایی که در زندگی می‌خواستی نرسی. شاید هیچ‌گاه به آن شادی، اندامِ ایدئال، شغل یا ارتباطی که آرزویش را داری نرسی.

این کتاب به کسانی اختصاص دارد که آن خودگویی‌های بی‌حاصل را تجربه کرده‌اند. جریانِ بی‌پایانِ شک و بهانه، زندگیِ روزمره را به گند می‌کِشد. این کتابْ سیلیِ دنیاست که بیدارت کند، تا توانایی‌هایت را کشف کنی، خودت را به فنا ندهی و به بهترینِ خودت در زندگی تبدیل شوی.

خواهشمند است به‌منظورِ مشاهده نمودنِ محتوای عناوین، روی آن‌ها اشاره نمایید:

لطفاً جهتِ مشاهده نمودنِ فصل‌های بعدی، به ادامه‌ی مطلب مراجعه فرمایید.

هرگز شکست نخواهید خورد

دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی · 1402/9/5 21:45 ·

شما هرگز شکست نخواهید خورد، اگر افکارِتان را تغییر دهید.

شعار بسیار زیبایی است که این روزها، بازارِ فوق‌العاده داغ و پُررونقی را یدک می‌کشد. امّا سؤال اینجا است، که آیا به‌راستی می‌توان با همین سهولت و راحتی افکارِتان را دستخوشِ تغییرات کنید؟!

مطابق با آخرین تحقیقاتِ به‌عمل‌آمده، روزانه هزاران فکر، «چه مثبت» و «چه منفی» به ذهنِ ما هجوم می‌آورند. حال‌آنکه برطبقِ «قانون کوانتوم» افکارِ ما در واقع «انرژی» هستند؛ و به زبانِ ساده، این افکار یا انرژی‌ها یکدیگر را «جذب» و یا «دفع» می‌نمایند، لیکن این موضوع به شرایطِ ما بستگی دارد؛ زیرا اغلبْ آن افکاری که در ذهنِ ما باقی می‌مانند، افکاری هستند که فی‌الواقع با «عقاید» و «باورهای» ما همسو یا حداقل نزدیک می‌باشند. دقیقاً به همین دلیل روان‌شناسان، بَراین‌باورند که باورهای ما در حقیقت عادت‌های رفتاریِ ما را تشکیل می‌دهند. جالب است بدانید که حداقل ۹۰٪ از کارهایی که روزانه انجام می‌دهیم، از روی عادت است؛ خواه «عادت‌های مفید» و خواه «عادت‌های مضر»، که معمولاً در یکدیگر ادغام می‌شوند.

انسان‌ها زمانی که بَر روی موضوعی «متمرکز» می‌شوند، حتّی بزرگ‌ترین رویدادها و اتّفاقاتِ اطرافِ خویش را نمی‌بینند! و احتمالاً با بی‌توجهی از آن محل دور می‌شوند، زیراکه تغییراتِ غیرمعمول را اصلاً متوجه نمی‌شوند! شایان ذکر است این موضوع توسط پروفسور دنیل کانمن (که یکی از بزرگ‌ترین و تأثیرگذارترین روان‌شناسانِ حال‌حاضرِ جهان می‌باشد) به اثبات رسیده است؛ و منجر به اهدای جایزه‌ی نوبل به ایشان گردید.

و امّا تنها چیزی که مشخص می‌باشد، این است که ذهنِ انسان نمی‌تواند بیشتر از یک رشته از افکار را در خود به‌صورتِ هم‌زمان حفظ و پردازش نماید؛ درنتیجه ما هرگز نمی‌توانیم کاملاً هم‌زمان افکار منفی و مثبت داشته باشیم. زمانی که شما روی یک موضوعی تمرکز می‌کنید، انرژی بسیار زیادی صرف می‌شود تا آن موضوعِ خاص، موردِ توجهِ ذهنِ شما قرار گیرد؛ و سپس مغز تقریباً با تمام نیرو، خود را درگیرِ آن موضوع می‌نماید؛ و درعین‌حال نیز، شما را به‌سوی همان نوع از افکار هدایت می‌کند؛ و بدین‌سان تمامِ «افکار»، «احساسات» و همچنین «رفتارهای» شما را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد؛ لیکن به‌عبارتِ‌دیگر: شما تبدیل به همان چیزی می‌شوید که بیشتر به آن فکر می‌کنید.

عنایت داشته باشید که اگر شما بخواهید کاری را صورت دهید، بایستی شرایطِ اوّلیه‌ی آن کار را پایه‌ریزی نمایید؛ و جایِ رشد و شکوفاییِ افکارِ مثبت را فراهم سازید. اوّلین چیزی که برای تغییر در افکارِتان بسیار حائز اهمیت می‌باشد، این است که تصمیم بگیرید تا افکارِ خویش را درجهتِ آن موضوعِ خاص تغییر دهید. بنابراین به یاد داشته باشید، تا مادامی‌که شما نخواهید، هیچ اتّفاقی رُخ نخواهد داد؛ لذا اگر شما بگویید «می‌توانم» و یا بگویید «نمی‌توانم» درهرصورت حق با شما است! این شما هستید، بله! دقیقاً شخصِ شخیصِ خودِتان هستید که تصمیم می‌گیرید «انجام بدهید» یا «انجام ندهید». این، اوّلین و مهم‌ترین اقدامی است که می‌توانید برای دست‌یافتن به افکارِ خود به‌کار گیرید.

خداوند متعال، سرنوشتِ هیچ قومی را تغییر نخواهد داد، مگر آنکه خودِشان بخواهند آن را تغییر دهند.

شاد و شادی‌آور باشید

چرا موفق نمی‌شوید؟

دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی · 1402/9/5 19:34 ·

چه عواملی باعثِ عدمِ موفقیت و پذیرفته نشدنِ ورزش‌کاران در تیم‌های ورزشی می‌شوند؟

اگر شرایطِ موجودِ اکثریتِ ورزش‌کارانِ جوان که آرزوی رشد و پیشرفت دارند را موردِ بررسی قرار دهیم، به‌وضوح مشاهده خواهیم نمود که اکثراً به‌منظورِ رسیدن به اهدافِ‌شان از هیچ عاملی فرونشان نیستند؛ و این درحالی است که چنین ورزش‌کارانی، با تمامِ وجودِشان نیز تلاش‌وکوشش می‌نمایند. همچنین بعضاً زیرنظرِ مربیانِ خصوصی و نیمه‌خصوصی، از تمرین‌های سختِ بدن‌سازی گرفته تا تمریناتِ فشرده‌ی هوازی، تمرین‌های تکنیکی و صدالبته تغذیه‌ی مناسب، از بهترین بِرَندها نیز بهره‌مند می‌شوند. لیکن متأسفانه بااین‌همه تلاشِ بی‌وقفه هرگز به نتایجِ دلخواه یا نمی‌رسند؛ و یا حداقل به آن توقّعی که از خود دارند دست پیدا نمی‌کنند.

حال، به‌راستی چه اتّفاقی برای این‌قبیل از ورزش‌کاران رُخ می‌دهد، که چنین سرنوشتِ تلخ و عذاب‌آوری برای ایشان رقم می‌خورد؟

بدیهی است که مواردِ بسیار زیادی، می‌توانند در این امر دخیل باشند؛ امّا یکی از مهم‌ترین و اساسی‌ترین دلایل را می‌توان «عدمِ آمادگیِ ذهنی و روانیِ ورزش‌کاران» دانست.

هنگامی که یک ورزش‌کار با شرایطی مبهم روبه‌رو می‌شود، با اعتمادبه‌نفسِ کامل و همچنین آرامشِ خاطر به تمریناتِ خویش نمی‌پردازد؛ و همواره با «اضطراب» و «استرس» دست‌به‌گریبان است. لذا این امر تأثیرِ مستقیمی بَر روندِ پیشرفتِ تمرین‌های وی داشته؛ و ورزش‌کار را از رسیدنِ به بالاترین بازدهی و بهره‌وری بازمی‌دارد. در واقع «استرس»، «اضطراب» و «نگرانی» را می‌توان از جمله‌ی عواملی دانست، که در «عدمِ رسیدن به خوابِ عمیق» نقش بسیار مهم و حیاتی را ایفا می‌کنند.

برطبقِ آخرین تحقیقاتِ صورت گرفته در دانشگاه اِستنفورد آمریکا، اختلال در خواب حتّی در طولِ شب نیز تأثیراتِ منفی و بسیار مخرّب بَر توانایی‌های فیزیکیِ ورزش‌کاران می‌گذارد. لذا کمبودِ خواب، کاهش توانایی عضلانی و استقامتی را در پی خواهد داشت. شاید ورزش‌کاران براثرِ فعالیت‌های فشرده‌ی روزانه (خستگی) به خواب بروند، امّا چنین ورزش‌کارانی هرگز «خوابِ عمیق» را تجربه نخواهند کرد؛ ازاین‌رو، استرس باعثِ برهم‌خوردنِ متابولیسمِ بدنی می‌شود، که طبیعتاً در روندِ تمرین‌های آنان بی‌تأثیر نخواهد بود. بدیهی است که در چنین شرایطی، ورزش‌کاران دچار عدمِ تمرکز و کاهشِ قدرتِ تصمیم‌گیری در طولِ رقابت می‌شوند؛ و متأسفانه این یعنی «نقطه‌ی سقوط» ورزش‌کاران.

با خواستِ سلامتی و موفقیت‌های روزافزون برای تمامی ورزش‌کارانِ غیورِ کشورمان.

موفق و مؤیّد باشید

رقابت یا حسادت؟ - قسمت دوّم

دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی · 1402/9/3 20:51 ·

همان‌طور که در مقاله‌ی قبلی (رقابت یا حسادت؟ - قسمت اوّل) موضوعِ «رقابت» را موردِ بررسی قرار دادیم، اینک به موضوعِ «حسادت» در بینِ ورزش‌کاران خواهیم پرداخت.

حسادت یک واکنشِ «هیجانی» و «طبیعی» است، که مستقیماً به روابطِ بینِ ورزشکاران مربوط می‌شود. به‌طورکلی، حسادت به ۲ گروهِ عُمده تقسیم‌بندی می‌شود:

  • حسادتِ منفی : مخرّب و نابودکننده
  • حسادتِ مثبت: بیشتر به معنای غبطه‌خوردنِ مثبت؛ مفید و سازنده

صدالبته که هر دوی این موارد، یک «احساس» هستند؛ و تنها تفاوتِ بینِ آن‌ها در جهتِ‌شان می‌باشد. حسادتِ منفی، جهتش به‌سمتِ دیگر ورزش‌کاران و در مقابل، حسادتِ مثبت یا غبطه‌خوردن است که جهتش به‌سمتِ خودِ ورزش‌کار نشانه رفته. غبطه‌خوردن ورزش‌کاران را می‌توان بیشتر به‌عنوانِ یک «آرزو» برای داشتنِ یک موقعیتِ بهتر، رسیدن به دوست یا هم‌تیمی خود، به دست آوردنِ موفقیت‌هایی که دیگران به دست آورده‌اند و... تلقّی نمود. ایشان، اغلب تحتِ‌تأثیر ورزش‌کارانِ موردِ علاقه‌ی خویش قرار می‌گیرند؛ و به‌عنوانِ الگوی خود از «رفتار» و «عملکرد» آنان تقلید می‌نمایند؛ و لذا برای رسیدنِ به آن‌ها «ممارست» از خود نشان می‌دهند. حتّی نوعِ پوشش و شادی در رقابت‌ها را نیز همانندِ آنان تکرار می‌نمایند. چنین ورزش‌کارانی هرگز به فکرِ «آسیب‌زدن» به دیگر ورزش‌کاران نیستند؛ و به‌جای این سعی می‌کنند با تلاش‌وکوششِ بیشتر، خویش را به آن الگوی موردِ نظرِشان برسانند.

یکی از بزرگ‌ترین معظلاتِ ورزش‌کاران را می‌توان «حسادتِ منفی» یا به زبانِ عامیانه «حسودی» نامید. این نوع از حسادت، می‌تواند به‌سادگی لطمه‌های جبران‌ناپذیری را به ورزش‌کاران وارد نماید. این‌قبیل از ورزش‌کاران، باعثِ از بین رفتنِ عُمرِ ورزشیِ خود و آسیب‌زدن به دیگران می‌شوند. در ادامه، اشاره‌ای هرچند کوتاه و مختصر به این موارد خواهیم نمود: دودِلی، احساس بلاتکلیفی، عدمِ تمرکز، کاهشِ چشمگیرِ اعتمادبه‌نفس، نادیده گرفتنِ توانمندی‌های خویش، اُفتِ شدیدِ عملکرد، افکارِ منفی و عذاب‌آور، استرس شدید ناشی از تأیید نشدن، به خطر انداختنِ سلامتِ روانی و جسمانیِ خود، از دست دادنِ جایگاهِ ورزشی، پرخاشگری‌های پیاپی، افسردگیِ حاد و مزمن و...؛ جالب اینجا است که موارد ذکر شده، تنها بخشی از خصوصیات و حالت‌های ورزش‌کارانی است که حسادتِ منفی می‌ورزند!

معمولاً دیده شده که چنین ورزش‌کارانی در تیم‌ها و درحینِ تمرینات، مشکلاتی را ایجاد می‌نمایند؛ و متأسفانه به فکرِ آسیب‌زدن به ورزش‌کارانِ دیگر نیز می‌باشند و لذا همیشه، «ناراضی» و «معترض» هستند. اینان تصوّر می‌نمایند که کادرِ مربیان و پرسنلِ فنّی، عمداً عملکرد و توانایی‌هایشان را نادیده می‌گیرند؛ و درنتیجه احساسِ اغلبِ آنان این است که هرچه تلاش می‌کنند، هیچ‌گونه ثمره و فایده‌ای ندارد. ازاین‌رو، تمامِ مشکلاتی که برای‌شان رُخ می‌دهند را به گردنِ دیگر ورزش‌کاران و پرسنل می‌اندازند؛ و شدیداً به‌دنبالِ «مقصّر» بوده، تا بتوانند ازاین‌طریق خود را «مبرّا» نمایند. همچنین به این موضوع فکر می‌کنند، که اگر مثلاً فلان ورزش‌کار در تیم حضور نداشت، چنین اتّفاق یا اتّفاقاتی برای من پیش نمی‌آمد یا نمی‌آمدند. این درحالی است که آنان، به‌هیچ‌وجه انتقادات و پیشنهادات کسی را قبول نمی‌کنند؛ و بدتر از همه آنکه عملکردِ خودِشان را نیز کاملاً بدونِ هیچ‌گونه عیب‌ونقصی می‌دانند! زیراکه احساس می‌کنند با این شیوه، می‌توانند عملکرد و توانایی‌هایشان را به اثبات برسانند. همچنین آنان به‌شدّت به‌دنبالِ «تأیید شدن» از طرفِ کادرِ فنّی، مربیان، هم‌تیمی‌ها و دیگران هستند؛ و بایستی در نظر داشت، ورزش‌کارانی که دچارِ این نوع از حسادت یعنی «حسودی» می‌شوند، همواره با ترس و ناامنیِ سوزناکی دست‌به‌گریبان هستند. به‌عنوانِ‌مثال: از اینکه نتوانند جایگاهِ خود را در تیم حفظ نمایند، از شکست‌خوردن، از تحقیر شدن، از اخراج یا کنار گذاشته شدن، از نادیده گرفته شدن و...

با عنایت به مطالبِ فوق‌الذکر می‌توان دریافت که بنابر همین دلایل، اینان دچارِ «اضطراب» و «استرس» شدیدی می‌شوند؛ و طبیعتاً ذهنی آکنده از افکارِ «منفی» و «بدبینانه» در سَرِ خود دارند؛ و طبعاً نیز «پرخاشگر» و «عصبی» هستند. همچنین این افراد در شرایطِ سختِ مسابقات، تحتِ‌تأثیرِ فشارِ روانی قرار می‌گیرند. به‌لحاظِ اینکه افکار منفی ذهنِ‌شان را اشغال کرده، بدیهی است که در شرایطِ سختِ مسابقاتی قادر نیستند به‌درستی تصمیم‌گیری کنند؛ و لذا در انجامِ واکنش‌های لازمه، دیرتر از زمانِ انتظار عکس‌العمل نشان می‌دهند که این امر به‌تنهایی، باعثِ اُفتِ شدیدِ عملکرد و توانایی‌هایشان می‌گردد و ازاین‌رو، «اعتمادبه‌نفسِ» خودِشان و هم‌تیمی‌های آنان کاهشِ قابلِ‌توجهی می‌یابد.

در ادامه باید گفت که این‌قبیل از ورزش‌کاران، خیلی زود تحتِ‌تأثیرِ عواملِ محیطی قرار گرفته و درنتیجه، بسیار سریع و بی‌جا ازکوره‌دررفته و عصبی می‌شوند؛ بنابراین به‌منظورِ جبرانِ عملکرد و ضعف‌های خویش، دست به «اشتباهاتِ کودکانه» می‌زنند و با انجامِ خطاهای بی‌مورد، سرنوشتِ مسابقات را به‌طورِ دیگری تعیین می‌نمایند. درعینِ‌حال، باعثِ عدمِ پیشرفت و رشدِ خویش شده؛ و در پایانِ کار نیز همانند یک عُقده‌ای برای همیشه در ذهنِ تاریخ باقی خواهند ماند. ناگفته نماند که این مهم، در زندگانی خصوصی و نیمه‌خصوصی ایشان نیز تأثیرگذار خواهد بود. شایان ذکر است که «حسادت» به‌تنهایی، نوعی بیماری محسوب نمی‌شود؛ و می‌توان آن را به‌سادگی و با کمی تلاش کنترل نمود.

درنهایت امیدوارم این مطالب، کمکی هرچند کوچک و ناچیز در راستای پیشرفتِ تمامی ورزش‌کارانِ گرامی داشته باشد؛ و با آرزوی موفقیت و پیروزی‌های روزافزون برای ورزش‌کارانِ کشورِ عزیزمان.

والسلام

رقابت یا حسادت؟ - قسمت اوّل

دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی · 1402/9/3 17:47 ·

رقابتِ سالم، می‌تواند نقشِ مهمی در بُروز رشد و شکوفاییِ ورزش‌کاران داشته باشد؛ و ازاین‌رو می‌بایست به ورزش‌کاران، فرقِ بینِ «حسادت» و «رقابت» را آموزش دهیم. همچنین باید «مزایا» و «معایبِ» هریک را به‌روشنی بیان نماییم، تا تفاوتِ موجود مابینِ «رقابت» و «حسادت» را کاملاً بدانند؛ و درنتیجه به‌درستی مسیرِ رشد و پیشرفتِ‌شان را انتخاب کنند. (متأسفانه به این موضوع بسیار مهم، کمتر پرداخته شده است).

زمانی که ورزش‌کاران در تیم و یا باشگاهِ خود رقابت می‌کنند، بدونِ توجه به «عملکرد»، «پیشرفت» یا «عدمِ پیشرفتِ» رقیبِ خود، با تمام وجودِشان به تمرینات می‌پردازند؛ و لذا سعی می‌کنند با تلاش‌وکوششِ بیشتر، هر روز بهتر از روزهای قبلیِ خویش باشند؛ و همه‌ی تمرکزِشان را روی «رشد» و «پیشرفتِ» خود معطوف می‌نمایند، زیراکه توانایی و عملکردِشان را بهبود بخشیده؛ و لذا تنها چیزی که دراین‌بِین برای ایشان اهمیت دارد، رسیدن به اهدافِ خویش در بالاترین سطحِ ممکن است.

ازاین‌رو، آنان به‌دنبالِ تقویتِ «نقاطِ‌قوّت» و رفعِ «نقاطِ‌ضعف» خود هستند؛ و در پیِ «حاشیه» و «دردسر»هایی که باعثِ توقفِ پیشرفتِ‌شان شوند، هرگز و هیچ‌گاه نمی‌روند. از انتقادات و پیشنهاداتِ کادرِ فنّی استقبال نموده؛ و بیشترین بهره را می‌گیرند. همواره در رقابت‌ها، به قوانینِ مختلف «احترام» می‌گذارند؛ و همچنین رقیبِ خود را نیز «محترم» می‌شمارند؛ درنتیجه تصمیماتِ داورهای گرامی را بدونِ هیچ عذر و بهانه‌ای می‌پذیرند. همه و همه‌ی این‌ها به‌این‌دلیل است، که آن‌ها به‌خوبی می‌دانند که با رفتارهای «زشت» و «ناشایستِ» ایشان، هیچ تغییری در تصمیم و رأیِ داورهای عزیز پدید نخواهد آمد؛ لذا درصورت اعتراضِ بی‌موردِ خود، لطمه‌ی سنگینی بَر پیکره‌ی تیم خواهند زد؛ بنابراین باعثِ از بین رفتنِ زحماتِ خویش و دیگران خواهند شد؛ و چه‌بسا صدمه‌های جبران‌ناپذیری هم به‌سادگی رقم بخورند.

به‌کرّاتْ در تیم‌های ورزشی مشاهده نموده‌اید که برخی از ورزش‌کاران، بدون هیچ‌گونه توجهی به عواقبِ کارِشان «اشتباهاتِ کودکانه» از خود بُروز می‌دهند؛ که باعثِ تغییر در سرنوشتِ رقابت می‌شوند، درحالی‌که حضورِ آنان در رقابت می‌توانست شرایط را طورِ دیگری رقم بزند. ایشان در وادیِ «رقابتِ سالم» یاد می‌گیرند، که چگونه رقیبِ خود را شکست دهند؛ و به موفقیت و پیروزی برسند. همچنین باور دارند که هیچ‌گونه راهِ میان‌بُری وجود ندارد؛ و لذا اساساً تنها راهی که به موفقیت ختم می‌شود، همان تلاش‌وکوشش است، که طبعاً و صراحتاً از این راه می‌توانند نتایجِ بسیار مثبت‌تر و بهتری را به دست آورند.

بنابراین درصورتی‌که با «شکست» مواجه بشوند، مسئولیتِ کارها را بَر عُهده گرفته؛ و به‌هیچ‌وجه به‌دنبالِ چیزی یا کسی با عنوانِ «مقصّر» نمی‌گردند. درنتیجه آن‌ها نیز بهانه‌ای برای توجیهِ شکستِ خود ندارند و این اتّفاق را باکمالِ‌میل می‌پذیرند؛ و لذا از آن «درس» می‌گیرند، هرچند که تلخ و ناگوار باشد. سپس در مرحله‌ی بعد، سعی می‌کنند تا دلایلِ شکست و اشتباهاتِ خود را پیدا کنند؛ و برای آن‌ها از تجربیاتِ کادرِ فنّی، مربیان و دیگران کمک می‌گیرند، زیرا که مبادا دوباره دچارِ این‌چنین وضعیتی بشوند.

چنین ورزش‌کارانی خوب می‌دانند که برای چه منظوری تلاش می‌کنند، به‌دنبالِ چه خواسته‌هایی هستند؛ و چه‌چیزی در انتظارِشان خواهد بود. آنان برای خود اهدافی «مقدّس» و «مشخّص» تعریف می‌کنند؛ و لذا برای رسیدن به آن‌ها هیچ فرصتی را از دست نمی‌دهند؛ درنتیجه در بدترین شرایط و موقعیت‌ها هم، هرگز «ناامید» و «مأیوس» نخواهند شد. تمامیِ موارد ذکر شده را می‌توان در زندگانیِ قهرمانانِ بزرگِ دنیا نیز مشاهده نمود، که بدونِ شک یکی از بارزترین خصوصیاتِ آنان می‌باشد. بنابراین می‌توان به‌سادگی نتیجه گرفت که همه‌ی قهرمانانِ بزرگ، از این قوانین پیروی کرده‌اند؛ و طبعاً به موفقیت‌هایی بزرگ و چشمگیر دست‌یافته‌اند، که اینک نامِ ایشان در تاریخ ثبت شده است.

در مقاله‌ی بعدی، در موردِ «حسادتِ ورزش‌کاران» مطالبی را به رشته‌ی تحریر در خواهم آورد.

امیدوارم که مطالبِ نگارش‌یافته، بتوانند کمکی هرچند کوچک و ناچیز به ورزش‌کارانِ عزیزِ کشورِمان بنمایند.

ومِن‌الله‌التوفیق

خواهشمند است به‌منظورِ مشاهده نمودنِ متحوای عناوین، روی آن‌ها اشاره نمایید:

روان‌شناسی ورزشی:

روان‌شناسی عمومی: