فصلِ دوّم: من بینهایت مشتاقم - بخشِ پنجم

با اندکْ داشتهها به بزرگترین آرزوهایت بِرِس
بعضی از اهداف، بهراحتی با واقعیتِ زندگیِ ما جور در نمیآیند. مرا به اشتباه نینداز، من میخواهم به تمامِ اهداف بزرگم برسم؛ و برای چیزهای بهظاهر غیرممکن تلاش کنم. مثلاً، احتمالاً همه ما دوست داریم یک ثروتمند بیدغدغه باشیم، امّا آیا مایلیم کارهایی را که برای داشتنِ این ثروت لازم است انجام دهیم؟ آیا مایلی هفتهای شصت، هفتاد یا هشتاد ساعت کار کنی، یا برای بهپایان رساندنِ کاری که بَر عُهده داری از تعطیلاتت بگذری؟ آیا مایلی مسئولیتِ بیشتری بَر عُهده بگیری، یا مهمتر از آن، بیشتر خطر کنی؟ آیا با چیزی که ممکن بود تو را به همان آدم ثروتمند تبدیل کند، مواجه شدهای؟ دائماً بار و فشار روی زندگی و ذهنت وجود دارد؟ مردمِ جامعهی ما با کلّه هجوم میآورند بهسمتِ ثروتمندتر، باهوشتر، زیباتر، شادتر یا قویتر بودن؛ و ما تواناییِمان را برای آنکه خودِ واقعیِمان باشیم از دست دادهایم. نمیتوانیم آزادانه زندگی را نفس بکشیم و مسیر و راهِ خودمان را انتخاب کنیم، بهجایِ آنکه انتظارها و توقعهای جامعه و خانواده را به دوش بکِشیم و برآورده کنیم. خب! همهی اینها چه بهدنبال دارد؟ بله! قطعاً ناامیدی شدید و نرسیدن به کمالِ انسانی.
البته اینها بهمعنیِ دستکشیدن از اهدافِ فوقالعادهی زندگی که طالب آن هستی نیست. همچنین به این معنی نیست که باید عاطلوباطل باشی و از ترقّی جا بمانی.
این را هم بگویم که ذاتاً، فعالیتهای طولانی و قربانیکردن کیفیتِ زندگی، بد نیست؛ و بعضی از مردم ممکن است با این سبکِ زندگی کاملاً راضی و خشنود باشند، تا درآمد کسب کنند و به درجهای که میخواهند برسند؛ اما بیشترِ ما فراموش کردهایم که چرا همچنان چیزی را که از ابتدا بهدنبالش بودهایم دنبال میکنیم.
متأسفانه ما اغلب فقط روزی چیزهایی تمرکز میکنیم که نداریم، اگرچه شاید از تَهِ قلبِمان نیازی به آن نداشته باشیم یا حتّی نخواهیمش. وقتی این حرفها را میزنم، شاید سرتان را بهعلامتِ تأیید تکان دهید؛ «اون درست میگه! من نیازی ندارم میلیونر بشم» یا «من واقعاً نمیخوام شکمِ ششتکّه داشته باشم.»
کدامیک از اینها ماندگارند تا زمانی که یک ماشینِ فوقالعاده ببینی و با خودت بگویی: «چرا من یکی از اینا ندارم؟» یا وقتی به جلدِ مجله نگاه کنی و از خودت بپرسی: «چرا من مثل این خوشتیپ نیستم؟» یا «چرا لباسام به این خوبی نیستن؟»؛ برای اطمینان از اینکه بتوانیم برای چیزی که واقعاً از تَهِ قلبِمان میخواهیم تلاش کنیم، باید همیشه نیمنگاهی به درونمان داشته باشیم؛ و این کاریست که باید همیشه و بهصورتِ مداوم انجام دهیم.
اگر واقعاً چیزهایی را میخواهی، پس بلند شو و به دستشان بیاور! از همین امروز شروع کن، استراتژیِ خودت را بنویس، با درونت کنار بیا و مهمتر از همه، هر کاری لازم است، انجام بده و به دستشان بیاور!
امّا اگر اشتیاقی به دَه یا بیست ساعت اضافهکارِ هفتگی نداری، تا بهجای سوار شدنِ هوندا، با بیامدبلیو به سَرِ کار بروی، ذهنِ ارزشمندت را درگیر بهدست آوردنش نکن! برای خودت فیلم بازی نکن. برای رسیدن به برخی اهداف، سروکلّهزدن با بیمیلیات، امری ضروریست؛ و باید بپذیری که خودت را سَرِ کار گذاشته بودی. تو ظرفیتِ بسیار زیادی برای عشقورزیدن به زندگیِ رؤیاییات خواهی داشت، خودت را آمادهی تلاش کن؛ و در ذهنت یک فضای خالی باز کن برای رسیدن به چیزهایی که دوست داری در زندگیات داشته باشی.
«من خیلی مشتاقم» که خیلی از غذاهای موردِ علاقهام را کنار بگذارم تا به هیکلی که در بیستسالگی داشتم برگردم. «من خیلی بیمیلم» از زمانی که کنارِ خانوادهام هستم بگذرم تا یک «صفر» به حقوقم اضافه شود.
با خودِ واقعیات روبهرو شو. کافیست یک بار طرزِ فکرِ «من خیلی بیمیلم» را انتخاب کنی، دیگر پس از آن هروقت که چیزی را میبینی که دلت میخواهد، احساسِ گناه، غیظ یا افسوس نخواهی داشت. در نقطهای قرار خواهی گرفت که با خودِ واقعیات پیوند میخوری و با زندگیات کوک میشوی؛ و اگر از صمیمِ قلب بخواهی این خواستهها را در آینده دنبال کنی، جایگاهِ خود را در آن واقعیت خواهی یافت؛ و مسیرت را برای به نتیجه رساندنش ترسیم خواهی کرد.