فصلِ دوّم: من بینهایت مشتاقم - بخشِ ششم

مسیرت را مشخص کن
یکی از زیباترین اتّفاقها دربارهی نگاهِ سختگیرانه به زندگی و اهدافت این است که مجبورت میکند، مسیرِ رسیدن به آنها را مدام ارزیابی کنی.
آیا روزانه سیدقیقه ورزشکردن، واقعاً به همان اندازهی قدرتمندتر کردن و افزایشِ تواناییِ ذهنیات، غیرممکن است؟ مطمئناً، تو کمی عرقریز و خسته میشوی. امّا میتوانی با شنیدنِ موسیقیِ موردِعلاقهات، سپریشدن زمان را حس نکنی؛ و اگرچه شروعش در ابتدا کمی سخت و درناک است، امّا سرانجام به آن عادت میکنی و قطعاً قویتر خواهی شد.
فکر میکنی اگر ایدهی خودت را در جلسهای که شرکت کردهای مطرح کنی، بدترین اتّفاقِ ممکن چه خواهد بود؟ آیا اخراجت میکنند؟ پس چه؟ حتّی اگر با تکالیفِ خطیرتری روبهرو شوی، وظایفی خیلی مهمتر و حساستر، مانندِ سالها مالیاتِ معوقه، احتکار، گفتن حقیقت به کسی که مدّتها به او دروغ گفته بودی، باید بدانی که راهِ تغییر از همین کورسوهای اشتیاق شروع میشود.
این را بدان که ما عادت کردهایم، اتّفاقها و امور زندگی را در ذهنِمان بزرگتر از چیزی که هستند بسازیم. گفتنِ حقیقت بهاندازهی سفر رفتوبرگشت به صحرای آفریقا، مشقّتبار جلوه میکند. اگر مشکلِ تو هم همین است، میتوانی با تقسیمکردن وظایفت به بخشهای کوچکترِ اشتیاقی، مثل «برخاستن»، «بیرون آمدن از تختخواب» و «بررسی کردن ایمیلها» و غیره تلاشت را بکنی.
البته ممکن است تو با مسائلی خیلی بزرگتر از این مثالها درگیر باشی، امّا اگر کارَت را درست انجام دهی، این الگو برای تمامِ مشکلات بهصورتِ عالی و خارقالعاده جواب میدهد. بیا فرض کنیم تو یک رازِ مخوف را برای مدّتها مخفی نگه داشتهای. شاید شرمنده باشی یا احساسِ گناه و افسوس تمامِ وجودت را گرفته باشد. شاید همین، چیزی باشد که قرار است زندگیات را از این رو به آن رو کند. «آیا من مشتاقم که حقیقت را به کسی بگویم که مدّتها به او دروغ گفته بودم؟» وقتی تو این مسیر را برای خودت ترسیم میکنی، گفتنِ حقیقت فرصتی برای گفتگو، شنیدن و سپس سروکلّهزدن با عواقبش پیش میآورد. ممکن است از مواجهه با آن بترسی، ولی از پَسَش بَرمیآیی. ببین! این تکلیفت نیست که مهم است، بلکه زندگی که بعد از آن خواهی داشت، چیزی است که باید به آن فکر کنی و اهیمت بدهی. وقتی شفاف و صادق هستی، بدونِ اینکه هیچ خرابهای پُشتِسرت باقی گذاشته باشی، هیچ دروغی، هیچ دریغی، هیچ حقیقتِ نصفهونیمهای، آنگاه پُرمعناترین و سرزندهترین خودت خواهی بود.
اغلبِ اوقات، تکلیفی که با آن روبه رو هستیم، خیلی سادهتر از چیزیست که فکرش را میکردیم. مشکل اینجاست که ما معمولاً زمانی برای بررسیِ دقیقِ آن صرف نمیکنیم. برخی از چیزهایی که با آنها درگیریم، یقیناً میتوانند چالش برانگیز باشند، امّا همان موقع، ورای آن چالش، زندگیِ رؤیاییِمان منتظرِ ماست. زندگیای که طالب آنیم و برای رسیدن به آن در تلاشیم.
این حرف را عملی کن: «من بینهایت مشتاقم.»