فصلِ سوّم: من برای پیروزی بی‌تابم - بخشِ چهارم

دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی · 1402/9/10 15:40 · خواندن 5 دقیقه

مرزهای پیروزی‌ات را کشف کن

هنوز باورت نشده؟ الان وقت آن است که خودت روبه‌روی آینه بایستی و متوجه شوی که پیروزی‌هایت از کجا آب می‌خورند؟

به دامنه‌ی مشکلاتت بنگر. ببین کجای زندگی‌ات در تقلّا و تلاشی. در شغلت؟ برای عادت‌های بد و منفی‌ات؟ به‌دلیلِ رژیمِ غذایی و چیزهایی که می‌خوری؟

شاید تو کارَت را تا آخرین لحظه به تعویق بیندازی. تو هی صبر می‌کنی، صبر می‌کنی تا جایی که دیگر زمانی برای صبرکردن نداشته باشی، سپس وقتی فشارِ ضرب‌الاجل را سفت و سخت روی شانه‌هایت احساس کردی، آن موقع تازه پروژه را شروع می‌کنی!

ما همیشه در اثباتِ چیزی برنده هستیم. در موردِ موضوعِ بالا، تو در اثباتِ اینکه زمانی نداری، یا کسی باشی که کارها را با تعلل انجام می‌دهی، یا بازنده‌ای باشی که همیشه در آخرین لحظه‌ها کاری را انجام می‌دهی، برنده هستی یا شاید مواردِ دیگری هم وجود داشته باشد. کلید این مسئله این است که از خودت بپرسی و به کارهایت نگاهی بیندازی. وقتی‌که کار از کار گذشته، فایده‌اش چیست که حق با تو باشد یا نباشد.

مشابه همان مثالی که درباره‌ی روابط عاشقانه عنوان کردم، ما عقایدِ خاصی درباره‌ی خودمان و زندگی داریم که اغلب اوقات آنها را از طریقِ اَعمال و فعالیت‌هایِ‌مان اثبات می‌کنیم. این عقاید به‌طرزِ عجیبی در زندگی‌مان درست از آب درمی‌آیند. همچنان می خواهی دنبال نخود سیاه باشی؟ می‌خواهی چه چیزی را ثابت کنی؟

«من لیاقتِ عشق را ندارم.» با تکرارِ این نوع گرفتاری‌ها در ضمیرِ ناخودآگاهت، تعجبی ندارد که دائماً در پیِ اثباتِ درستیِ اینها باشی. برای کامیاب شدن در روش‌های مفیدتر، باید آن عقاید را در ذهنت یک ایده‌ی نادرست و اشتباه ثبت کنی. برای نقابِ شخصیتی‌ات، این مانندِ ایده‌ای تکان‌دهنده است که تقریباً تحملش برایت بی‌نهایت سخت است. در حقیقت می‌تواند تمام زیربناهایی که می‌خواهی به آن برسی را متزلزل کند.

متوجه شدم بیشترِ مراجعه‌کنندگانم یک موضوعِ مشترک داشتند: ضمیرِ ناخودآگاه گرایش به این دارد تا اثبات کند که والدینِ آنها تحتِ شرایطِ خوبی بزرگِ‌شان نکرده‌اند. این برخورد با اَشکالِ متفاوتی خود را نشان می‌دهد. برخی بدتر از بقیه هستند، برخی زیرکانه، برخی ساده؛ درحالی‌که بیشترِشان قدرتمند هستند.

تو ممکن است سعی در اثباتِ این داشته باشی که والدینت نتوانسته‌اند تو را به‌خوبی بزرگ کنند، به بدنت آسیب رسانده‌ای، گاهی بازداشت شده‌ای، به مواد یا الکل معتاد شده‌ای، ترکِ تحصیل کرده‌ای، دائماً در روابط با شکست مواجه شده‌ای. بحران‌های مالیِ سخت یا هر بیراهه‌ای که در آنها گم شده‌ای منجر به این می‌شوند که یا از جامعه منزوی شوی یا زیرِ بارِ فشارِ کاری به‌عنوانِ یک آدمِ بالغ، غرق شوی.

تمام این موارد، مثال‌هایی از زندگیِ واقعی هستند که مراجعه‌کنندگان از خودِشان برایم گفته‌اند، تا نهایتاً اثبات کنند که یکی از والدینشان یا هر دو در انجامِ وظیفه‌شان شانه خالی کرده‌اند، چراکه تجربه‌های کودکیِ آنها در آماده کردنشان برای بزرگ‌سالی کافی نبوده است. این عقیده به روشنی توضیحاتی می‌دهد درباره‌ی چراییِ رفتارِشان و اینکه چرا گهگاه در زندگیِ‌شان مانند احمق‌ها با دیگران رفتار می‌کنند.

می‌توانی به روش‌هایی فکر کنی که خودت در زندگی این کارها را کرده باشی؟ به حوزه‌ی مشکلاتی که در زندگی داری فکر کن. اکنون از این منظر به آنها نگاه کن که چه پیروزی‌ای از آنها به دست آورده‌ای. حالا چه می‌بینی؟!

اگر در تلاشی کاری را به پایان برسانی، شاید با خودت فکر می‌کنی که تنبل و ناتوانی. تو هر زمان که مکث یا تعلل می‌کنی، داری همین عقیده را به‌اثبات می‌رسانی. تو به خودت و دیگران اثبات می‌کنی که دقیقاً همان آدم هستی. چرا ما چنین کاری می‌کنیم؟ ما به‌دنبالِ بقا هستیم و وقتی کاری را انجام می‌دهیم باعثِ تغییرِ شرایط می‌شویم؛ و این امنیتِ ما را به خطر می‌اندازد، به همین دلیل ترجیح می دهیم در همان شرایطی که هستیم باقی بمانیم و این برای ما خیلی آسان‌تر است. حالا آن شرایط هرچقدر منفی و بد باشد، ولی ما همچنان زنده هستیم و شرایطِ‌مان ثابت باقی خواهد ماند.

خودت را محدود نکن به مثال‌هایی که می‌زنم. اینها فقط مثال هستند. امکان داشت اتّفاق‌های کاملاً متفاوتی برایت رقم بخورد. کمی وقت بگذار و به درونت بنگر. اگر نیاز بود، الگوهایی که از درونت درک کردی یادداشت کن. سپس تکّه‌های پازل را کنارِ هم بچین.

شاید والدین خوبی داشته باشی، امّا هنوز خودت را در حدی نمی‌بینی که به شخصِ دیگری متعهد شوی. ممکن است به این دلیل باشد که شخصِ مقابلت به‌اندازه‌ی والدین (یا الگوهای زندگی‌ات) خوب نباشد؟

مسئله اینجاست که همه‌ی ما از این موارد در زندگی داریم.

کمی به اطرافت نگاه کن؛ و تمامِ موقعیت‌هایی را که نقشی در زندگی‌ات ایفا می‌کنند به‌هم مرتبط کن. هروقت رژیمت را نادیده گرفتی، برای خودت یادداشت کن؛ پول پس‌انداز کن و عقیده‌هایت را رُک‌وپوست‌کنده بیان کن. فکر کن چند بار تا حالا از رفتنِ به باشگاه سر باز زده‌ای. به این فکر کن چند بار به‌جایِ رفتن به بانک و پس‌انداز پولت، به فروشگاه رفته‌ای و خرید کرده‌ای. به یکی از این موارد فکر کن و ببین که می‌توانی رنگی از «پیروزی» در آن بیابی؟ زمانی را درنظر بگیر که هیچ وقتی نداری، ولی زمانت را برای بحث‌کردن یا عصبانی‌شدن خرج کرده‌ای. آیا در همه‌ی اینها برایت نشانه‌هایی وجود ندارد؟

هر حوزه‌ای که در آن پیروز هستی، در همان، شروع به درک چیزهایی می‌کنی، قطعاً در آن حوزه شرایطِ خوبی داری.

تو می‌توانی روزهای متمادی، ظرف‌های کثیفِ داخل سینک را نادیده بگیری. تو از تمامِ بشقاب‌ها، فنجان‌ها؛ و حتّی ظروف نقره‌ای که در خانه داری استفاده می‌کنی؛ و سپس خلّاق‌تر می‌شوی و لوبیا و عدسی را داخلِ ظرف‌های دست‌سازِ شرکتِ تاپِروِر می‌خوری و از قاشق‌های چوبیِ آشپزی استفاده می‌کنی. وای خدای من! یک ترفندِ روزانه، عکس بگیر و در صفحه‌ی شخصی‌ات در پینتِرست به اشتراک بگذار!!

این کار نسبتاً جزوِ روش‌های عجیب و تأثیرگذار است.

یک بار که وقت بگذاری و زندگی‌ات را از این دریچه بنگری، خواهی دید که تمامِ حرف‌هایم درست است. تو واقعاً برای پیروزی بی‌تابی. تو واقعاً می‌توانی به چیزهای که ذهنت را برایِ‌شان آماده کرده‌ای برسی و حتماً می‌رسی. فیلسوفِ رواقی، سِنِکا گفت:

این قدرتِ ذهن است که شکست‌ناپذیر می‌نماید.

همین الان، وقتی ذهنت درصدد اثباتِ این است که لایقِ عشق نیست، اینکه تو را تنبل می‌داند و یا هیکلت را دوست ندارد؛ و همیشه از نداشتنِ پول گله دارد، به‌نوعی شکست‌ناپذیر است.

اما اگر ما کمی نحوه‌ی تفکرمان را عوض کنیم، می‌توانیم ماهیتِ ذهنِ‌مان را برای عمل بَرطبقِ رؤیاها و اهدافی که برای خودمان داریم، شکست‌ناپذیر کنیم. ما برای پیروزی بی‌تابیم. ما فقط باید خودِمان را در مسیر درست هدایت کنیم، پس می‌توانیم در هرچیزی که آگاهانه انتخاب می‌کنیم، پیروز و سربلند باشیم.