فصلِ سوّم: من برای پیروزی بیتابم - بخشِ دوّم

اسرارآمیز
چطور میتوانم یک رابطهی شکستخورده را نوعی پیروزی بنامم؟
من قصد ندارم به تو بگویم که اگر یک سِری از افرادِ زندگیات وجود نداشته باشند، به جایگاهِ بهتری میرسی. قصدم این نیست که مجابت کنم با بقیه خیلی فرق داری؛ و آدم خاصی هستی که بهوقتش آدمِ کاملی را برای خودت پیدا خواهی کرد. همچنین قصدم این نیست که بگویم به نوشتههای پشتِکامیونی و نوشتههای اینترنتی ایمان دارم؛ و به تو بقبولانم که چقدر بزرگی و دیگران مشکل دارند. من و تو میدانیم که وقتی به تَهِ این جملهها میرسیم، تازه متوجه میشویم اصلاً درست نیستند.
نَه. تو در آن رابطهی عقیممانده، برنده شدی چون دقیقاً به همان چیزی رسیدی که از ابتدا برای آن آماده شده بودی؛ از همان «سلام»های اوّل. «امّا، امّا، امّا والدینم قدمی پیش نگذاشتند و خرابش کردند!» من متوجه شدم، ولی چه میشد اگر تو ناخودآگاهانه آن یک نفر را از ابتدا انتخاب میکردی؟ همان شخصیتِ ایدئال برای خَلقِ دوباره و دوبارهی نقشونگارهای مشابهی از زندگی.
اگر خودت این گرایش را داشته باشی که بخواهی این عقیده را به اثبات برسانی که هیچکس تو را دوست نخواهد داشت چه؟ و اگر بهدلیلِ مشکلاتی که در کودکی داشتی، یا بهخاطرِ جداییهای تلخِ گذشته یا مشکلاتی مشابه، این نوع طرزِ تفکر یا الگویی که در ضمیرِ ناخودآگاهت دفن شده، خودت عمداً روابطت را با مشکل مواجه کرده باشی آنوقت چه؟
تو در مقابلِ یک سری مشکلات و مسائل که درحالحاضر وجودِ خارجی ندارند، حساس و زودرنج میشوی؛ و شروع میکنی به غُرزدن، انتقادکردن، عصبانیشدن؛ و همچنین رنجکشیدن از جزئیترین مسائل. در گذرِ زمان، این موضوع را ثابت میکنی و ارتباط برقرار کردن به نتیجهی واضح، نهایی و طبیعی خود میرسد. چه میشود اگر همان چیزی باشد که برایش بیتاب شدهای تا در آن به پیروزی برسی؟
تو متقاعد شدی که شایستهی یک رابطهی عاشقانه نیستی، پس کاملاً حسابشده آن را بهاثبات رساندی و موفق شدی. تبریک میگویم!!
اگر تصوّر میکنی که این شروعیست تا خودت را مانندِ یک بیمارِ روانیِ سادومازوخیسم ناامید بدانی، نگران نباش. همیشه نکاتِ مثبتی هم در بدترین اتّفاقها وجود دارد.
ممکن است مثالی که در بالا ذکر کردم، به تو مربوط نباشد. شاید با عشقِ زندگیات ازدواج کرده باشی، یا خواستگارانِ مناسبی را با چوبدستیِ بزرگی فراری داده باشی. به «روزهای تیرهوتارِ» خودت نگاهی بینداز، روزهایی که در بیحاصلترین حالتِ خودت بودی، روزهایی که شکستخورده بهنظر میرسیدی، یا درحالِ شکستخوردن بودی.
خب، دیدی! که افکارِمان بهقدری قدرتمند است که دائماً ما را بهسمتِ اهدافِمان هل میدهد، حتّی وقتی حقیقتاً نمیدانیم آن اهداف چه هستند! ذهنِ تو برای پیروزی بیتاب است.
این موضوع، منوط به ارتباطهای تو نیست. این پویایی در شغلت، تناسبِ اندام و سلامتیات، در شرایطِ مالی و هرچیز دیگری که به تو مربوط میشود، نقش دارد.
همین موضوع، ما را بهسمتِ جملهی بعدی سوق میدهد: «من برای پیروزی بیتابم.»
تو همیشه برندهای، چون ذهنت برای پیروزی بیتاب است. مشکلات و موانع زمانی شروع میشوند که چیزی را که از صمیمِ قلب - ضمیرِ ناخودآگاهت - میخواهی با آنچه بَر زبان میآوری متفاوت باشد؛ و گاهی این تفاوت از زمین تا آسمان است.