فصلِ دوّم: من بی‌نهایت مشتاقم - بخشِ چهارم

دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی · 1402/9/8 19:27 · خواندن 1 دقیقه

قدرتِ هدف

روشِ دیگری هم وجود دارد که بی‌میلی‌ات می‌تواند تو را از آن چرخیدنِ همِستروار رها کند، چون گاهی اوقات اصلاً مهم نیست که چه سؤالی از خودت بپرسی یا چندین بار این جمله‌ها را گفته باشی؛ چون قطعاً نمی‌توانی تمامِ اشتیاقت را برای تغییرِ همه‌چیز به‌مدتِ طولانی، سرزنده و محکم حفظ کنی. ممکن است تو یکی از بهترین شروع‌کننده‌ها باشی، ولی به همان خوبی کاری را به پایان نرسانی. در انتهای همه‌ی این مسیرها، تو با این حقیقتِ محض روبه‌رو می‌شوی که باید به همان اندازه هم برای حفظِ موقعیتی که خلق کردی، مشتاق باشی. تو برای تغییرِ ریشه‌ای زندگی‌ات، بی‌میلی و فشارِ آن را همیشه حس خواهی کرد، یعنی همین زندگی‌ای که به آن خُو گرفته‌ای. منظورم این است که یا باید همین که هستی باشی، یا باید تا حالا تغییر کرده باشی! تو ظرفیتش را داشته‌ای که زندگی‌ات این‌طور از آب درآمده است.

اینکه با خودت روراست باشی، خیلی خوب است. تصمیم‌گیری برای آنکه در همان نقطه‌ای که هستی بمانی، به‌اندازه‌ی تصمیم برای عزیمت و حرکت، مقتدرانه است. چرا؟ چون گاهی اوقات تشخیصِ ماندن در جایی که خوشحال نیستی، عزم و انگیزه‌ی لازم را برای پذیرشِ تغییرِ همیشگی و واقعی فراهم می‌کند. این اتّفاق باید بدونِ سرزنش‌کردنِ خود و بی‌آنکه قربانیِ مشکلاتِ شخصیتی شوی، صورت گیرد. درست است. همان موقع که متوجه می‌شوی از لحاظِ شناختی، حساب‌شده در این موقعیت قرار گرفته‌ای، می‌توانی خود را شکوفا کنی و از آن موقعیت خارج شوی! همچنین این امر شالوده‌ای برای اهدای موهبتِ پذیرش، غنیمت‌شمردن اتّفاقی که افتاده؛ و شجاعت و جسارت برای مواجهه با آینده‌ای غیرِقابلِ‌تصوّر است.

مَردِ عاقل برای چیزهایی که ندارد، عزا نمی‌گیرد؛ بلکه برای داشته‌هایش خشنود است.

«اِپیکتتوس»