فصلِ چهارم: من از پَسَش برمی‌آیم - بخشِ چهارم

دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی · 1402/9/11 17:21 · خواندن 3 دقیقه

دریایی از اتّفاق‌ها

در تاریک‌ترین لحظه‌هاست که باید به نور بنگریم.

«ارسطو»

هدفِ این تمرین، این است که کاری کند تا دورنمای همه‌چیز را ببینی. تو خیلی چیزها را تجربه کرده‌ای و چیزهای زیادی هم هست که تجربه نکرده‌ای؛ برای چیزهایی که الآن با آنها درگیری وقت بگذار و تجربه‌شان کن. تمامِ کارهای مهمی که امروز داری، فقط جزئی از دریای کارها و امورات زندگی‌ات است.

قایق تو به‌راحتی غرق نشده و نخواهد شد. موج‌هایی می‌آیند، تو از میانِ طوفان‌هایی عبور می‌کنی و احتمالاً هرازگاهی دریازده خواهی شد، امّا سفرِ تو از میان آن اقیانوس که ما آن را زندگی می‌نامیم، ادامه خواهد داشت.

امّا درست مثلِ یک کاپیتان که با باد و بوران مواجه شده، تو نمی‌توانی خودت را متلاطم کنی. باید برخیزی و سکّانِ کشتیِ زندگی‌ات را به دست بگیری تا آن را در همان مسیری که می‌خواهی هدایت کنی. بنابراین سفرت به آن آرامی نبود که دلت می‌خواهد. آیا به این معنی‌ست که ناامید و خسته شوی؟ من این‌طور فکر نمی‌کنم. همچنین نباید به اتّفاقی که مربوط به حوزه‌ای از زندگی‌ات است اجازه دهی به قسمت‌های دیگری سرایت کند. نمی‌توانی به عواقبِ تلاش‌هایت در سَرِ کار اجازه دهی تا اوضاعِ خانه‌ات را به‌هم بریزند؛ و یا مشکلاتِ خانوادگی‌ات بَر روندِ دفترِ کارَت تأثیر بگذارند.

همین‌طور که مشکلاتت ظهور می‌کنند، با آنها روبه‌رو شو، یکی پس از دیگری، همان‌قدری که لازم است به آنها توجه و برطرفِ‌شان کن. مشکلاتت را روی هم انباشته نکن چون تبدیل به مردابِ سردرگمی و آشفتگی خواهد شد و تو را درهم خواهد کوبید. این امر نیاز به دقت، صبر و نظمِ فکری دارد. برای هر مشکل عملاً وقت بگذار و با داشتنِ راهِ‌حلی در ذهنت برایش تلاش کن. به‌یاد داشته باش، هرچیزی قابلِ حل است، هرچیزی! و اگر نتوانی راهِ‌حل را بیابی، به این معنی‌ست که هنوز آن اندازه که باید، برایش تلاش نکرده‌ای.

گاهی یکی از دلایلی که نمی‌توانی راه‌حلی برای مشکلاتت بیابی این است که خیلی به مشکل نزدیک هستی. کمی دورتر بایست، بیشتر دور شو و تصویر و دورنمای بزرگ‌تری را نظاره کن. روان‌شناسان به این روش «ساختاربندیِ شناختیِ مجدد» می‌گویند؛ تغییرِ روشی که مشکلاتت خودشان را در زندگی‌ات ظاهر می‌کنند.

ذهنِ ما به‌طورِ طبیعی فریبِ‌مان می‌دهد، افکارِمان را طوری پیچ‌وتاب می‌دهد که همیشه منطقی نیستند. ما همیشه دوست داریم فکر کنیم که خیلی منطقی هستیم، ولی این‌طور نیست. ما تحتِ کنترل و تأثیرِ تعصب‌های شناختی، احساسات و سوءِ‌برداشت‌ها هستیم، که بیشترِ اینها از نظر ما دورند.

گاهی ما در دل مشکلاتیم، آن‌قدر درگیرشان هستیم که این حتّی اجازه‌ی درکِ‌شان را به ما نمی‌دهد. خوب است کمی آهسته‌تر حرکت کنیم، کمی به‌عقب برگردیم و هرچیزی را که درحالِ وقوع است به‌درستی درک کنیم.

یکی از دلایلِ خاصِ داشتنِ روحیه‌ی بد این است که ما اغلب سعی در خوراندنِ چیزهای اشتباه به خودِمان داریم؛ و با گفتنِ جملاتی که اساساً درست نیستند، خودِمان را ناامید و ناراحت می‌کنیم.

«دیوید د. برنز»

و اگر هنوز تمرکزِ لازم را به‌دست نیاوردی، یک قدمِ دیگر به عقب برگرد، یک قدمِ دیگر و قدم دیگر.

از خودت بپرس: «اینجا واقعاً چه خبره؟» تا مشکلاتت را از لنگرِ احساسات، آزاد کنی. مقاومت کن تا بتوانی کلِ مسیرِ زندگی‌ات را ببینی و بفهمی که مشکلات امروزت فقط دست‌اندازی در جاده‌ی زندگی هستند.