فصلِ نهم: قدمِ بعدی چیست؟ - بخشِ ششم (بخشِ پایانیِ کتاب)

از اینهمه فکر و خیال دستبردار
برای تعمّق زمان بگذار؛ امّا وقتِ عمل، فکرکردن را کنار بگذار و «عمل» کن.
«ناپلئون بناپارت»
زمانی هم برای اندیشیدن و توسعهی ذهن وجود دارد، امّا نهایتاً، تو باید وارد عمل شوی و هرچه که در چنته داری رو کنی.
تمامِ جملات تأکیدی که گفتیم در آن نقش دارند. تو مشتاقی برای وارد عمل شدن؛ و پذیرفتنِ بیاطمینانی که همراهِ آن خواهد بود.
«من مصمم هستم» به این معنی نیست که با عزم و اراده بیندیشی یا به تماشای تلویزیون بنشینی. بلکه به این معنیست که با عزم و اراده واردِ عمل شوی. اهدافت را دنبال کنی، عمل کنی. تا شکست نخوری طعمِ پیروزی را نخواهی چشید.
هیچیک از مواردی که به تو نشان دادم در زندگیات تفاوت ایجاد نخواهد کرد؛ مگر اینکه تو براساسِ آنها عمل کنی. تو باید تفاوت ایجاد کنی. باید این اتّفاق را رقم بزنی.
باید با تمامِ وجود، بزرگی و عظمت را بخواهی. من نمیتوانم این کار را برایت انجام دهم؛ نَه مادرت، نَه همسرت، نَه همسایهات نمیتواند کاری برایت انجام دهد. اعتمادبهنفس، تو را نجات نخواهد داد، آینده بهطورِ ناگهانی و خودبهخود بهتر نخواهد شد؛ و شرایطِ جدیدت فوراً تو را جسور و قابلِتحسین نمیکند. فقط خودت میتوانی ثابت کنی که چه استعدادهایی داری.
این کتاب (این وبلاگ) را فقط مطالعه نکن، به آن فکر کن و بارها و بارها در زندگیات عملیاش کن. مطالبش را بهکار ببند.
با خودت نگو «حالا بعداً انجام میدهم.» نَه، از همینحالا شروع کن.
«من خیلی باهوش نیستم که بخوام انجامشون بدم.» بس کن. این حرفها را کنار بگذار و واردِ عمل شو.
بیشتر از این اجازه نده ذهنت تو را کنترل کند. اجازه نده با بهانهها، حواسپرتیها و نگرانیهایش مانع راهت شود.
تو افکار نیستی، نتیجهی اعمالت هستی. تو همان چیزی هستی که انجام میدهی.
و این اَعمالت هستند که تو را از جایی که هستی و جایی که میخواهی باشی جدا میکنند.
این حرفها فقط به معنیِ حداکثر استفاده از هر روز نیست؛ بلکه دربارهی مغتنمشمردنِ لحظهلحظهی زندگی است، هر ساعت، هفته و ماه و سال. این یعنی قدرِ زندگیِ کوفتیات را بدان و طوری این را حقِ خودت بدان که انگار زندگیات وابسته به آن است. چون واقعیتش را بخواهی، همینطور است.
همیشه شاد و تأثیرگذار باشید