فصلِ دوّم: من بینهایت مشتاقم - بخشِ دوّم

در را پیدا کن
تقدیرْ افراد مشتاق را هدایت میکند و اشخاصِ بیمیل را دنبالِ خود میکِشد.
«سِنِکا»
یا تو سرنوشتت را کنترلی میکنی، یا سرنوشتت تو را کنترل میکند. زندگی برای تعللها و تعویقهای تو متوقف نمیشود. حتّی بخاطرِ پریشانیها و ترسهای تو هم مکث نمیکند. زندگی دقیقاً در کنارِ تو جریان دارد. چه تو نقشِ فعّالی داشته باشی، چه نداشته باشی، نمایش ادامه دارد.
به همین دلیل یکی از نخستین درسهایی که به مراجعانم میدهم این است: «من بینهایت مشتاقم.»
قبل از اینکه بتوانی با صداقت این جمله را بهخودت بگویی، باید یک سؤال از خود بپرسی: «آیا واقعاً مشتاقم؟» این سؤال نیاز به پاسخ دارد. نمیشود آن را همینطور به امانِ خدا رها کرد. خب! من واقعاً مشتاقم؟ این سؤال میتواند پاسخ را از دلت بیرون بکشد. آیا واقعاً مشتاقم؟ مقابلِ قدرتِ این سؤال، نمیتوان مقاومت کرد؛ نمیتوانم برای گفتنِ حقیقت از زیرِ فشارش شانه خالی کنم.
- آیا مشتاقم به باشگاه بروم؟
- آیا مشتاقم با آن پروژهای که مرا سَرِ کار گذاشته بودند، همکاری کنم؟
- آیا مشتاقم با ترسهای اجتماعیام روبهرو شوم؟
- آیا مشتاقم که برای افزایشِ حقوق درخواست بدهم، یا این شغلِ لعنتی را رها کنم؟
خلاصه بگویم، آیا مشتاقی که درحالحاضر زندگیای را که داری متوقف کنی و زندگیِ جدیدی را آغاز کنی؟ همهی اینها با غلیانِ اشتیاقی که حالتی جاری، گسترشبخش و انقباظیست و زندگی در آن جوانه میزند شروع میشود. تمامِ این اتّفاقها با یک تلنگرِ تغییرِ کلام در درونت رُخ خواهد داد.
ما اغلب خودمان را افرادی تعللخواه، تنبل یا بیانگیزه میبینیم. درحالیکه در واقعیت هم بیاشتیاق هستیم. انجام خیلی از کارها را کنار میگذاریم یا نادیده میگیریم، چون به خودِمان میگوییم اصلاً نمیخواهیم انجامش دهیم یا از پَسَشْ بَرنمیآییم.
بهجایِ اینکه این رفتار را نقطهضعفِ خود بدانیم، بهتر است حسی از همان اشتیاقی را که اکنون هیچ اثری از آن نیست در درونِ خود ایجاد کنیم، جرقهای از توانایی، البته اگر مایل هستی! چراکه تو خالقِ اصلیِ صداقت، سعهی صدر و توانایی هستی. روزگاری با شوروشوقِ جوانی یا کنجکاوی کودکی، رسیدن به این مرحله که میشد به آن روحِ زندگی بخشید آسان بود، اما پس از سپریشدنِ سالها، تا اندازهای این حالتِ جادویی را گم کردهایم.
فیلسوفِ سیاسیِ مشهور، نیکولو ماکیاوِلی، میگفت:
با اشتیاقداشتن، هیچ مشکلی دیگر بزرگ نیست.
فقط یک لحظه توجه داشته باش؛ اصلاً مهم نیست در زندگی با چه چیزهایی مواجه شدهای؛ و چه موانعی بر سَرِ راهت قرار دارد، اگر راغب هستی که آن اشتیاقِ مثالزدنی را در خودت خَلق کنی، یگانه راه تلاشکردن، قدمبرداشتن، درآویختن با موانع؛ و سرانجام، پیشرفت و حرکتِ روبهجلوست تا به همان زندگی که آرزویش را داری برسی.
به همین دلیل است که عبارتهایی ساده مثلِ «من بینهایت مشتاقم» خیلی پُرمغز جلوه میکند. تو با تعهد به آن، سرزنده و قدرتمند میشوی؛ و وجودت را بهخاطرِ جذبه و گیراییاش، آمادهی دریافت میکنی.
دوباره میپرسم: مشتاقی؟!