یک امرِ بدیهی

دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی · 1402/9/22 15:39 · خواندن 2 دقیقه

بعد از آن تجربه‌ی سرنوشت‌ساز که منجر به پیدا کردنِ مسیرِ زندگیِ مارک شد، او از نوشتن برای کشفِ امورِ بدیهی استفاده کرد و به‌صورتِ منظم آن را ادامه داد. از زمانی‌که این روش در زندگی او مؤثر واقع شد، او هنوز هم با شگفتی و لذّت از نتایجِ آن صحبت می‌کند.

همین نوشته‌ها بود که به او گفت که وقتش رسیده به ایتالیا برود.

او برای رسیدن به اهدافش، بدونِ وقفه شروع به یادگیریِ زبانِ ایتالیایی کرد، اگرچه در این راه موفقیت زیادی کسب نکرده بود. او کلاس‌های شبانه‌ای را در کالج گرفت، که نتیجه‌ای برایش در پی نداشت. وقتی سه هفته به این کلاس‌ها رفت، در دفترچه‌اش نوشت که لذّتی نمی‌برد ولی درحینِ نوشتن، هدف تازه‌ای برایش شکل گرفت.

«من تقریباً ناامید شده‌ام. سرعتِ رشدِ زبانِ من بسیار پایین است. با این درصد رشد من نمی‌توانم در «نوراندات» آواز بخوانم.»

بعد، قلم این‌طور جوابِ او را داد:

«چیزی که الآن به آن نیاز دارم این است که به کشورِ ایتالیا بروم تا زبانم را تقویت کنم. اگر یک ماه در ایتالیا بمانم، می‌توانم پیشرفتِ خوبی داشته باشم.»

وقتی این عبارت را نوشت تپشِ قلبش بیشتر شد. ملحق‌شدن به یک گروه در یک کشورِ دیگر و غرق شدن در بین مردمی که زبانشان ایتالیایی است، چیزی بود که او واقعاً خواستارش بود. او این جمله‌ی شرطی را به جمله‌ی خبری تبدیل کرده بود.

«می‌خواهم برای یادگیریِ زبان به ایتالیا بروم و حداقل یک ماه در آنجا بمانم.»

حالا مسأله‌ی مهم این بود که چطور به آنجا برود و هزینه‌ی سفرش را چطور تأمین کند؟

یک هفته‌ی بعد، یکی از معلمانِ بخشِ موسیقی اعلام کرد که یک سازمانِ ایتالیایی، برای مطالعه‌ی زبانِ ایتالیایی در آن کشور بورسیه می‌دهد.

وقتی این خبر اعلام شد، متوجه شدم که این خبر برای من است. اسم من روی آن بود. ذرّه‌ای شک نداشتم و بدون یک لحظه درنگ قبول کردم؛ و در آن شرکت کردم و قبول هم شدم.