فصلِ هشتم - بخشِ پنجم

دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی دکتر نوید گلپایگانی · 1402/9/18 12:40 · خواندن 4 دقیقه

من منتظرِ اتّفاقِ خاصی نیستم و هر اتّفاقی را می‌پذیرم

طبیعی‌بودن مشکلاتِ زندگی

«من انتظاری ندارم و همه‌چیز را می‌پذیرم». این آخرین جمله‌ی تأکیدی توست.

باید کمی بیشتر توضیح بدهم. این یک نظرِ معمولی و پیش‌پاافتاده درباره‌ی زندگی نیست. نَه! بلکه یک منجی ماهر برای موفقیت کسی‌ست که هیچ‌چیزِ او را تحت سلطه درنمی‌آورد.

وقتی هیچ انتظاری نداشته باشی، قطعاً در لحظه زندگی می‌کنی. تو نگرانِ آینده یا پس‌زدنِ گذشته نیستی. تو هر موقعیتی را که برایت پیش بیاید با آغوشِ باز می‌پذیری. وقتی هرچیزی را پذیرا باشی، البته به این معنی نیست که با آن موافق یا راحت هستی، بلکه به این معنی‌ست که مالک آن و مسئولِ آن هستی. به‌یاد بیاور که وقتی مالک یا مسئولِ چیزی باشی، می‌توانی همیشه آن را تغییر دهی. گاهی اوقات این مؤثرترین راه برای حل‌کردنِ «دشواری‌هایت» است.

مشتاقِ این نباش که اتّفاق‌ها آن‌گونه که تو دوست داری پیش بروند؛ بلکه آرزومندِ این باش که مسائل، آن‌گونه که باید در مسیرِ خودِشان پیش بروند. آنجاست که تو در سایه‌ی امن خواهی بود.

«اِپیکتتوس»

دفعه‌ی بعد که زیرِ بارِ انتظارهای خود له‌ولورده شدی، بکوش مسیرِ متفاوتی را انتخاب کنی. به‌جای اینکه ناراحت باشی از اینکه چرا اتّفاق‌ها مطابقِ میل تو و یا طوری‌که انتظار داری پیش نمی‌روند، آنها را همان‌طور که هستند پذیر. در آن صورت، تو آزادانه با آن برخورد می‌کنی.

«این کاملاً طبیعی‌ست» که وقتی واردِ کارِ جدیدی می‌شوی، هر روز بر درد و رنجت در محلِ کار اضافه می‌شود. کمی به عقب برگرد و تصویرِ کلّی‌تری را نگاه کن و ببین چه اندازه این شرایط عادی و طبیعی‌ست. البته کمی طول می‌کشد تا به شغلِ جدیدت عادت کنی، هم وظایفی که در آن شغل داری و هم افرادی که با آنها کار می‌کنی. بنابراین کلاً مشکلی نیست اگر اشتباهاتی را مرتکب شوی یا بااحتیاط رفتار کنی تا کم‌کم همکارانت را بشناسی. اینجاست که انتظارها فوراً از بین می‌روند.

اگر در رابطه‌ای دچار کشمکش هستی، طرزِ نگاهت را تغییر بده و تصویرِ کلّی را ببین. چه انتظارهایی از این رابطه داری؟

بیشترِ ما از والدینِ‌مان انتظار داریم که همیشه طبقِ یک روشِ مشخص رفتار کنند، یا نیازهای ما را پیش‌بینی کنند و دقیقاً بدانند چه در دلِ ما می‌گذرد، حتّی شده از طریقِ جادوجنبل! امّا پدر و مادر تو مانند خودت، موجودات کاملی نیستند و مجموعه‌ای از احساسات و افکارِ پیچیده هستند. پس کاملاً طبیعی‌ست که آنها هم حواسشان پَرت باشد یا بعد از یک روزِ بد، با تو برخوردِ خوبی نداشته باشند.

ما اغلب انتظار داریم دیگران، با ما همان‌طور رفتار کنند که ما با آنها رفتار می‌کنیم. اگر لطفی به آنها می‌کنیم، انتظار داریم آنها هم همان لطف را در حق ما داشته باشند. اینها تبدیل به‌نوعی «بدهی» می‌شوند. وقتی ما دوستِ‌مان را ماساژ می‌دهیم، انتظار داریم که او هم مستقیم یا غیرمستقیم آن را جبران کند. این انتظارها، هم به‌لحاظِ پیچیدگی و هم ارزش و اهمیت در روابطِ صمیمانه و رمانتیک، به‌سرعت رشد می‌کنند.

باورت نخواهد شد که چه‌اندازه تعامل‌های تو با دیگران، بَر کنارگذاشتنِ انتظارهایت تأثیر خواهد گذاشت؛ و فوراً یاد می‌گیری تمامِ چیزها را همان‌طور که هستند بپذیری.

بازهم تکرار می‌کنم که این بدین معنا نیست که باید بدونِ شک، یک رابطه‌ی مزخرف و پُرکشمکش را تحمل کنی؛ امّا چیزی که غیرقابلِ‌پیش‌بینی‌تر از یک نفر است، دو فردِ غیرقابلِ‌پیش‌بینی‌ست! اگر در یکی از این نوع رابطه‌ها هستی، زمانش فرا رسیده است که به مثالِ قایق استناد کنی. پاروزدن را متوقف کن، بازیْ تغییر کرده است، نقشه‌ات را عوض کن. پدر و مادرت، دوستانت؛ و اعضای خانواده‌ات همگی آرزوها، انتظارها و احساس‌های مختص‌به‌خود دارند. درحالی‌که تو داری به یک موضوع فکر می‌کنی، آنها احتمالاً به موضوعاتی کاملاً متفاوت می‌اندیشند. آن چیزی که تو را کفری کرده و به احساساتت گند زده، ممکن است حتّی در مخیّله‌ی آنها هم نگنجد. آنها شاید درقبالِ اتّفاق‌هایی که بَر تو می‌گذرد، کاملاً بی‌خبر باشند.

به‌جایِ آنکه انتظار چیزی را بکشی یا وقتی آن اتّفاق رُخ نمی‌دهد، دچارِ احساساتِ مزخرفی شوی، آن انتظارها را دور بریز. اگر چیزی هست که خواهانش هستی، چطور باید بدونِ داشتنِ انتظار، آن را درخواست کنی؟ و زمانی‌که دوست داری کار مثبت یا سخاوتمندانه‌ای انجام دهی، آن را انجام بده چون حقیقتاً می‌خواستی انجامش دهی، نَه اینکه با انجامش فقط انتظارِ برگشتِ آن محبت را به خودت اضافه کرده باشی.

این بده‌بستانِ این‌به‌آن‌در، هر دوی شما را در درازمدّت اذیت خواهد کرد.

اگر موضوعِ جدی‌ای وجود دارد که رابطه را دائماً دچارِ چالش می‌کند، باید با طرفِ مقابلت آن را حل‌وفصل کنی.

از آنها انتظار نداشته باش که بدانند چه احساسی داری یا بتوانند احساساتِ تو را درقبالِ موضوعی تغییر دهند. آنها قادر به این کار نیستند. فقط خودت از پسِ این کار برمی‌آیی.

مردم همیشه تمایل دارند دروغ بگویند، دزدی کنند، فریب بدهند و هر کار دیگری که تصوّر کنی، از آنها برمی‌آید. تو نباید از آنها انتظار داشته باشی مرتکبِ این کارها نشوند؛ و وقتی مرتکب شدند عصبانی هم بشوی! یادت باشد همیشه خودت در شرایطِ بدتر از آنها گیر می‌افتی.

تو خودت هستی که موجبِ دلخوری، حسرت، خشم یا ناامیدیِ خودت می‌شوی. این را بدان که مردم کاری با تو ندارند، این تویی که بَلا بَر سَرِ خودت می‌آوری! می‌توانی همه‌چیز را آن‌طور که هست بپذیری و به این معنی نیست که از آنها چشم‌پوشی کنی یا اینکه قاطعانه تغییرِشان دهی، بلکه یعنی به این توانایی می‌رسی که قلب و ذهنت را کنترل کنی و قطعاً به این توانایی می‌رسی. این یعنی بیرون‌آمدن از مشغله‌های ذهنی و ورود به موقعیت‌های واقعیِ زندگی، به‌جایِ آنکه مقابلِ ناراحتی‌های درونی و بیرونیِ خودت زانو بزنی.