فصلِ هفتم: من مصمم هستم - بخشِ پنجم

تو مصمم هستی
وقتی از درستی مسیری که انتخاب کردهای مطمئن نیستی، وقتی چند باری با شکست مواجه شده باشی، این کاملاً طبیعی است که ناامید و مأیوس شوی؛ و حتّی شکست بخوری. اَه، مزخرف! اصلاً خوب نیست که متوقف بشوی و دست از تلاش بَرداری. چون تو همیشه میتوانی به عزم و ارادهات تکیه کنی. وقتی چیزی برای ازدستدادن نداشته باشی، عزم و اراده تنها داراییِ تو خواهد بود.
بهجای اینکه فکرت را درگیر این کنی که آیا باید ادامه بدهی یا دست بکشی، بهتر است به عزم و ارادهات تکیه کنی. ارادهْ هیچ مسیرِ فرعی ندارد، فقط روبهجلو حرکت میکند؛ فقط یک گزینه دارد و آن، حفظِ نیروی ادامهی حرکت است.
هیچ راهی برای تسلیمشدن وجود ندارد. هیچ راهی برای ترکِ تلاش وجود ندارد. هیچ تغییری در نقشه صورت نخواهد گرفت.
فردِ مصمم، همان ورزشکار پرورشِ اندامی است که هر روز برای تمرین به باشگاه میرود؛ همان کارآفرینِ آینده است که برای ایدههای نابی که در سر دارد، موردِ تمسخر قرار گرفته یا دستِ رَد بَر سینهاش زده شده است، امّا به هر ترتیبی که شده به راهش ادامه میدهد؛ همان فردِ چاقیست که بااینکه احساس میکند به هیکلی که میخواهد نمیرسد، باز دست از تلاش بَرنمیدارد؛ همان فارغالتحصیلِ تازهکاریست که در پایینترین سطحِ سازمان مشغولبهکار است؛ و حداقل حقوقی که دریافت میکند کفافِ اجارهخانهاش را هم نمیدهد، ولی همچنان بیشتر از هرکسی در اداره میماند که تاجایی که بتواند کار یاد بگیرد. مصممْ تویی.
هرکسی که باشگاه رفته باشد میداند که رسیدن به نتیجهی مطلوب، فوراً ظاهر نمیشود. تو نمیتوانی فقط با نیمساعت دمبلزدن، به اندامِ خوبی برسی.
البته به این معنی هم نیست که کاری که درحالِ انجامش هستی نتیجه نداشته باشد. تو درحالِ پیشرفت هستی؛ با هر تمرین، هر قدمی که بَرمیداری، هر حرکت، هر عمل، تو کمی بهتر میشوی و کمی به هدفت نزدیکتر.
تا روزی که خودت را در آینه نگاه میکنی و با خودت میگویی: «وای!»
این موضوع برای کسبوکار، سلامتی، یا شغل و ارتباطات هم به یک شکل است. حتّی زمانیکه میبینی اتّفاقِ جدیدی هم نمیافتد، همین فرایند درحالِ پیشرفت است. حتّی زمانیکه کاملاً به موفقیت نرسیدهای هم درحالِ پیشرفت هستی.
تا روزی که به سپردهی بانکی یا شغلِ جدید یا بچههایت یا خانهی جدیدی که خریدهای میاندیشی و با خودت میگویی: «وای خدا.»
به همین دلیل باید ادامه بدهی، مصمم و با عزم و اراده.
زیرا وقتی در جنگل گُم شدهای، نمیدانی نیمساعت با شهر فاصله داری یا سه روز. تنها کاری که باید انجام دهی حرکت است و تنها راهت روبهجلوست.
بلند شو، صاف بایست و بعد از من تکرار کن: «من مصمم هستم.»