فصلِ ششم: من حاصلِ افکارم نیستم، بلکه نتیجهی اعمالم هستم

بخشِ چهارم
عملکردن، چرخِ زندگی را بهتر میچرخاند
سستی و تنبلی، تخمِ شک و ترس را در دل میکارد؛ امّا فعالیت و عمل، اعتمادبهنفس و شجاعت بهبار میآورد. اگر میخواهی بَر ترس غلبه کنی، یکجا ننشین و دربارهاش فکر کن. بلند شو و دست به کاری بزن.
«دیْل کارنگی»
من این جملهی دیل را خیلی دوست دارم. وقتی ما بهجایِ تنبلی، فعالیت و تلاش را انتخاب میکنیم؛ و زمانیکه فراتر از افکارِ غیرارادیمان گامی بَرمیداریم، اتّفاقهای جالبی رخ میدهد: دقیقاً ما مسائل آزاردهنده را فراموش میکنیم.
خلاصه بگویم، وقتی ما واردِ عمل میشویم، وقتی برای انجامدادنْ هیچ کارِ دیگری نداریم! خیلی مشکل است که همزمان، بر نگرانیهایت تمرکز کنی و هم کاری را که مشغولش هستی انجام دهی. همهی اینها به همان ارادهی اوّل بستگی دارد. یک بار که خودت را بجنبانی، حرکت و ادامهدادن خیلی راحت خواهد بود. طولانیبودنِ مسیر و ترسها بهمحضِ سرعتگرفتن، محو خواهند شد.
امّا تو باید سوئیچ را برداری، استارت بزنی و دنده را عوض کنی. البته ماشین خودش شروع به حرکت نمیکند و صبورانه منتظرت میماند تا تو در مسیر قرارش دهی.
وقتی دربارهاش فکر میکنی، اساساً چیزیست که همهی ما درگیرش هستیم. ما میخواهیم راننده باشیم. فکر میکنیم که یک روحیهی خلّاقتر سراسرِ زندگیِمان را بهپیش خواهد برد، فکر میکنیم که یک روحیهی قوی کارها را راحتتر و شدنیتر خواهد کرد. البته اگر تو بخواهی به جایی که میخواهی برسی، باید کنترل را به دست بگیری.
تو باید کمربندت را ببندی و پدالِ گاز را تا آخر فشار دهی، چه آماده باشی چه نباشی.
امروز از تو میخواهم کاری متفاوت انجام دهی، که معولاً انجام نمیدهی. من از تو میخواهم به روشی غیر از افکارِ منفی یا بیفایدهی همیشگیات عمل کنی. براساسِ لحظه و به روشی که در دست داری عمل کن. به جهنم که به چی فکر میکنی، عمل کن!
منتظرِ این نباش که حالتِ خاصی برای تکاندادن به سراغت بیاید. درگیرِ پیداکردنِ یک احساسِ جادویی نباش که کاری برایت انجام دهد.
فقط و فقط عمل کن. فکرهای مزخرف را کنار بگذار و بلند شو.
موضوع این نیست که به خودت روحیه بدهی و اینکه همهچیز شستهورُفته و آماده باشد. فقط باید عمل کنی. انجامش بده لعنتی!
نَه یک دقیقهی بعد، نَه بعد از تمامشدنِ این کتاب، همینحالا!
البته ذهنِ تو همیشه بهدنبالِ بهانه میگردد تا عملنکردن را منطقی جلوه دهد. ذهنت حینِ انجامِ کار، تمامِ کارهای دیگرت را همانلحظه بهیادت خواهد آورد، حتّی تمامِ استرسها و دلواپسیهایی را که داری مرور میکند.
امّا براساسِ افکارت عمل نکن؛ تمرکزت را بگذار روی کاری که در دست داری. زندگیات را با تغییرِ افکارت عوض کن. این تنها راهش است.
هنوز به انگیزهی بیشتری نیاز داری؟ به بزرگترین افرادی که میشناسی فکر کن، چه از نزدیکانت چه افرادِ مشهور. آیا افکارِ آنها را در نظر گرفتهای یا فعالیتها و رفتارهای آنها را؟
آیا فکر میکنی گاندی یا رُزا پارکس یا آبراهام لینکلن هرگز با افکاری پر از شک، ترس یا بیاطمینانی روبهرو نشده بودند؟ دربارهی نیکولا تسلا یا استیو جابز چطور فکر میکنی؟ آیا جداً فکر میکنی این آدمها هر روز صبح با روحیهی عالی و این فکر که «همهچیز عالیه» از خواب بیدار میشوند؟ نَه جانم! آنها هم افکارِ مزخرفی مثل چیزی که تو در سَرت داری، داشتهاند، امّا به هر روشی شده، ادامه دادند و عمل کردند. آنها هرچیزی را که سَرِ راهشان بود کنار زدند، فکرهای مزخرف را کنار گذاشتند و به ناشناختهها قدم نهادند. این یک تلاشِ وارفتهی بیحال نبود. عظمت و شأنی که آنها بهدست آوردند، رایحهی سحرآمیزِ پراکنده در هوا نبود که از آن استفاده کرده باشند. اگر آنها وارد عمل نمیشدند، اصلاً اشتیاقِشان را نمیفهمیدیم و هرگز شاهدِ عظمت یا حکمتِ آنها نمیشدیم.
آنها رنج کشیدند، شک کردند، بیخوابی کشیدند، نگران شدند و جنگیدند، زمین خوردند تا بالاخره زندگی و کارِشان متعادل و همتراز شد.
منظورم این است که به این فکر کن که خیلی خوششانس هستی که میتوانی به مردمِ زیادی فکر کنی که در گذشته و حال، افکارِ خوبی در سَر داشتند، امّا نتوانستند آنها را عملی کنند.
این همان چیزیست که برای ما اتّفاق میافتد. چون بیشتر از اینکه به فکرِ اعمال و فعالیتهایمان باشیم، نگران افکارِ خودمان هستیم.
بهعبارتِدیگر، به این فکر کن که مردم زیادی با داشتنِ افکارِ منفی، دیوانهوار ادامه دادهاند تا به موفقیت رسیدهاند. موزیسینهای افسانهای که با مشکلِ موادِمخدّر درستبهگریبان بودهاند. خیلی از ورزشکاران حرفهای، درگیر با مسائلِ مدیریتِ خشم؛ مانکنهایی که از فرطِ لاغری چندان سالم بهنظر نمیرسند و میلیونرهایی با طرزِ فکرهایی پُر از حرص و آز.
ما میتوانستیم ادامه دهیم و ادامه دهیم. نکته اینجاست که هماناندازه که تفکرِ منفی نشاندهندهی شکست است، تفکرِ مثبت هم پیشگویی برای موفقیت نیست. تمامِ افرادی که بالا دربارهشان توضیح دادم، بدونِ توجه به شرایطِ درونیِشان وارد عمل شدند. پس تو هم میتوانی.
این تماماً دربارهی عمل است. از جایت بلند شو، واردِ عمل شو و تمامِ آن افکار مزخرفت را دور بریز. اوضاع از اینی که هست بهتر و آسانتر یا قابلِدرکتر نمیشود. همین است، زندگی همین لحظه است و تو هیچ لحظهای بهتر از «اکنون» پیدا نخواهی کرد.
نمیدانی از کجا و چطور شروع کنی؟ خب، این همان نخستین قدم است. کشف کن و بفهم! در اینترنت بگَرد، کتاب بخوان، بپرس، در دورههای مختلف شرکت کن، به پند و نصیحت گوش کن، خلاصه هر کاری از دستت بَرمیآید انجام بده تا خودت را به فنا ندهی و دل به زندگی بسپاری.
روی پای خودت بایست و حرکت کن.
اقدامکردن، شاید خوشحالی بههمراه نداشته باشد، ولی هیچ خوشحالیای «بیعمل» وجود «نخواهد» داشت.
«بنجامین دیزرالی»