فصلِ ششم: من حاصلِ افکارم نیستم، بلکه نتیجهی اعمالم هستم

بخشِ دوّم
تو همان افکارت نیستی
تو چیزی نیستی که به آن فکر میکنی. تو با چیزی که در سَرت داری تعریف و شناخته نمیشوی. بلکه چیزی هستی که انجام میدهی، یعنی اعمالت.
افکارِ بزرگ، از ذهنِ متفکّر صحبت میکنند، امّا اعمالِ بزرگ از انسانیت.
«تئودور روزوِلت»
خیلی از ما اجازه میدهیم که حالِ درونیِمان بَر رفتارهایمان تأثیر بگذارد، امّا افرادی با عملکردِ بالا خیلی با دقّت هستند، چون یاد گرفتهاند چطور این احساسات را تجربه کنند درحالیکه از میل و رغبتِ عمل بَراساسِ آنها طفره میروند.
اینطور نیست که آنها هیچوقت به خودِشان تردید راه ندهند یا هرگز میلی برای پشتِگوشانداختن یا نادیدهگرفتنِ موقعیتی نداشته باشند. اینطور نیست که آنها همیشه احساس کنند کاری را که باید انجام دهند دوست دارند.
آنها بیچونوچرا تمرکز و بهجلو حرکت میکنند. آنها در هر شرایطی مَردِ عمل هستند.
خیلی خوب میشد اگر میتوانستیم تصمیم بگیریم که هرگز افکارِ منفی را به خود راه ندهیم، امّا وقتی بهخودت میآیی، تازه میبینی که در واقعیت اینگونه نیست. میدانم، میدانم، شاید برخی با نگاههای مثبتاندیشانهی من عقلِ خود را از دست بدهند. البته اینجا مسائلی برای آن دسته از افراد هم وجود دارد که باید به آن توجه کنند. تا حالا با خودت فکر کردهای چرا مثبتگرایی را بهعنوانِ پاسخی به زندگیات در نظر گرفتهای؟ آیا تا حالا توجه کردهای وقتی ظاهراً با افرادِ منفیباف روبهرو میشوی یا در موقعیتهای منفی احاطه میشوی و میخواهی تحتِتأثیر قرار نگیری، چه حالی به تو دست میدهد؟ درست است، اهمیتی ندارد چهاندازه در تلاشی که از این افکار دوری کنی، حتّی گاهی چنگالِ افکارِ منفیِ قدیمی در تو چنگ میزنند.
واقعیت این است که داشتنِ اختیار دربارهی چیزی که فکر میکنی، خیلی دشوار است، چه برسد به کنترلکردنِ آن. مخصوصاً به این دلیل که درجای دیگری از این کتاب گفتهام، ما حتّی درقبالِ اغلبِ مسائلی که فکر میکنیم آگاه نیستیم.
ما به همان نسبتِ افکارِ مهم، افکارِ بیربط و بیفایده هم داریم. همچنین افکارِ پیشفرضی هم داریم که همیشهی خدا واردِ مغزِمان میشوند. فکرِ بیارزشبودن، قضاوتشدن، تعلقنداشتن یا نداشتنِ لیاقت. همهی این فکرها موقعِ کارکردن، پرداخت صورتحسابها، موقعِ رفتن به فروشگاه یا رانندگی بهسراغمان میآیند!
بیشترِ درسهایی که به مراجعهکنندگانم آموزش میدهم، دربارهی تغییرِ نگرش و نگاهِ به زندگیست. البته اینها راهحلهایی بلندمدّت هستند. درنهایت، هدفم کمک به تغییر و دگرگونکردنِ ضمیرِ ناخودآگاه است. عزیزِ من! این شبیهِ دور زدن با کشتیِ جنگیست، زمان میبرد!
بابا جان! اهمیتی ندارد چهاندازه سخت در تلاشی، تو افکارِ منفی خواهی داشت، شاید بیشتر از بعضیاوقات، شاید هر روز، شاید صدها بار در طول روز.
روزهایی هست که نمیخواهی از تختخوابت بیرون بیایی، نمیخواهی به سَرِ کار بروی، نمیخواهی نگرانِ مسئولیتها باشی؛ امّا همهی این کارها را انجام میدهی. هر روز درگیرِ یکسری فعالیتها هستی که از تَهِدلت نمیخواهی انجامِشان دهی. این یعنی با داشتنِ افکاری در سَرت، هنوز قدرتش را داری که مستقل از آنها عمل کنی.
همانطوری که من مرتب به مراجعهکنندگانم گوشزد میکنم، تو نباید فقط فکر کنی که امروز، روزِ توست؛ تو باید براساسِ این فکر عمل کنی.
مطمئناً آزاردهنده نیست که در حالتِ روحی و فکری خیلی خوبی باشی، امّا اگر بخواهی منتظر بمانی تا حالت روبهراه شود، هرگز از جایت بلند نمیشوی. بیاغراق، هزاران نفر را در دورانِ کاریام ملاقات کردهام که همگی کلِ زندگیِ خود را منتظرِ رسیدنِ یک احساس یا فکرِ متفاوت بودهاند و همچنین در انتظارِ تلنگرِ الهام یا انگیزهای، البته آنها دوستانِ دمدمیمزاجی هستند که نمیتوانی هر زمان که نیازِشان داری، حسابی رویشان باز کنی.
ما با انجامِ اَعمالِ منصفانه، فردی منصف؛ با اَعمالِ عاقلانه، فردی عاقل؛ و با اَعمالِ شجاعانه، فردی شجاع میشویم.
«ارسطو»
تو زندگیات را با عملت تغییر میدهی نه با اندیشیدن به عمل. در حقیقت، وقتی کمکم به عملیکردنِ فکرهایت نزدیک میشوی، چیزی جادویی شروع به ظهور میکند.
فکرِ بدونِ عمل، یعنی همان افکارِ منفی دربارهی خود، دیگران یا شرایطی که در آن هستی؛ و تا وقتی همانجایی که هستند رهایشان نکنی، هیچ تأثیری بر موفقیت نخواهند داشت.