فصلِ پنجم: من از تردید استقبال میکنم - بخشِ چهارم

روبهجلو حرکت کن و از قضاوت شدن نترس
مثلِ بیشترِ چیزهای زندگیمان، قسمتی از بیزاریِ ما درقبالِ تردید، از ترسِ قضاوتهای دیگران آب میخورد. ما به معنای واقعی، از طرزِ تفکرِ جامعه نسبت به خودِمان؛ و از تصوّرِ پَرتشدن در دنیای وحشی و پُررمزوراز و نامطمئن واهمه داریم.
اگر ما خودِمان را در شرایطی مشکل و پُردردِسر قرار دهیم، شاید دستوپاچُلفتی بهنظر برسیم. مردم فکر میکنند ما «عجیبوغریب» هستیم؛ و اگر بَر محدودیتهایمان غلبه کنیم؛ و برای رسیدن به چیزهای جدید گام برداریم، شاید شکستبخوریم. آنوقت مردم فکر میکنند ما «بازنده» هستیم.
اگر میخواهی تَرقّی کنی، راضی باش که فکر کنند احمقی.
«اِپیکتتوس»
اگر درگیرِ طرزِ فکر مردم نسبت به خودت باشی، هیچوقت به تواناییهای واقعیات نمیرسی. در حقیقت، تو میتوانی یکشنبه زندگیات را از این رو به آن رو کنی، اگر بهسادگی بیخیالِ اهمیتدادن بهطرزِ فکرِ دیگران شوی. چه سخت بگیری چه راحت، زندگی ادامه دارد.
منظورم این نیست که بیمیل باشی و تبدیل به یک جامعهستیزِ گستاخ شوی؛ و کاملاً درقبالِ چیزی که دیگران فکر میکنند بیاعتنا شوی. البته اگر میخواهی موفق باشی، باید راغب باشی تا دیگران دربارهات قضاوت کنند، بیآنکه اجازه دهی که این قضاوت بر تو تأثیر بگذارد. اگر میخواهی کارِ بزرگی انجام دهی، باید بپذیری که برخی از افراد فکر میکنند تو یک متوهم یا اَبله یا یک درستکار هستی.
کسیکه از تردید دوری میکند، به این مهم دست نمییابد. آنها بینهایت از قضاوتشدن هراس دارند. آنها بینهایت نگراناند که احمق یا اَبله بهنظر برسند. آنها با این توهم به زمین میخکوب میشوند و قدم از قدم برنمیدارند.