حس کردنِ خدا

چرا گاهی به زبان آوردنِ آرزوهایمان اینقدر برایِمان سخت میشود؟
آیا به اینخاطر است که به خواستههایمان ایمان نداریم و یا اینکه فکر میکنیم از خودِ ما فراتر است؟ شاید هم میترسیم که حریص و طمعکار جلوه کنیم؟ ممکن است هرکدام از اینها باشد، اما مارک نظرِ جالبتر و جذّابتری برای چنین مشکلاتی دارد.
او میگوید: «در واقع ما از هرچیزِ ناشناختهی آسمانی میترسیم. درخواستِ چیزهای باورنکردنی نیازمندِ قدرتِ فراوان میباشد. اجازه بدهید دوباره آن قضیهی «هنرمندِ سایه» را بهکار ببریم. همهی ما در سکّوهای ردیفِ عقبی زندگی میکنیم. البته با این تقاوت که دائماً امکانِ حرکتِ بهسوی نور و صحنهی نمایش برایِمان وجود دارد. حالا اگر ارادهاش را داشته باشید، نورِ الهی روی صحنه است، حرکت کنید.»
حتّی وقتی به سمتِ نور هدایت میشویم، بازهم ترس در درونمان شکل میگیرد و سعی میکنیم از آن فرار کنیم.
من بارها این را دیدهام، که مردم رؤیاهایشان را به حداقل میرسانند.
حالا بهجایِ اینکه شما هم «هنرمندِ سایه» باشید، دستهایتان را دراز کنید و خدای خودِتان را در آسمان حس کنید.